خلاصه کتاب:
«معشوقه ماه» روایت زندگی دختری است به نام مهگل؛ دختری زیبا و نجیب که برای نجات خود و مادر بیمارش، رؤیاهایش را کنار میگذارد. او تحصیل را رها میکند و برای تأمین مخارج زندگی به عنوان منشی وارد یک شرکت میشود. اما نگاههای طمعکارانهی پسر رئیس، او را وادار به استعفا میکند. در حالیکه مادرش با سرطان خون میجنگد و مهگل در تنگنای مالی دستوپا میزند، خانوادهی همان رئیس برای خواستگاری از او پا پیش میگذارند. پاسخ مهگل منفی است... تا وقتی که بهزاد، پسر رئیس، در ازای ازدواج، وعدهی درمان مادرش را میدهد. مهگل، ناآگاه از دسیسههای پنهان این خانواده، وارد بازی خطرناکی میشود؛ بازیای که پایانش به زندان ختم میشود...این رمان ترکیب دو رمان عشق و احساس من و آبی به رنگ احساس من از همین نویسنده هستش که ایشون بعد از چاپ کتاب اسامی شخصیت ها و اسم کتاب رو تغییر دادن.
خلاصه کتاب:
«معشوقه ماه» روایت زندگی دختری است به نام مهگل؛ دختری زیبا و نجیب که برای نجات خود و مادر بیمارش، رؤیاهایش را کنار میگذارد. او تحصیل را رها میکند و برای تأمین مخارج زندگی به عنوان منشی وارد یک شرکت میشود. اما نگاههای طمعکارانهی پسر رئیس، او را وادار به استعفا میکند. در حالیکه مادرش با سرطان خون میجنگد و مهگل در تنگنای مالی دستوپا میزند، خانوادهی همان رئیس برای خواستگاری از او پا پیش میگذارند. پاسخ مهگل منفی است... تا وقتی که بهزاد، پسر رئیس، در ازای ازدواج، وعدهی درمان مادرش را میدهد. مهگل، ناآگاه از دسیسههای پنهان این خانواده، وارد بازی خطرناکی میشود؛ بازیای که پایانش به زندان ختم میشود...این رمان ترکیب دو رمان عشق و احساس من و آبی به رنگ احساس من از همین نویسنده هستش که ایشون بعد از چاپ کتاب اسامی شخصیت ها و اسم کتاب رو تغییر دادن.
خلاصه کتاب:
لیلی، دختری خودساخته و مستقل، با تمام سختیهای زندگی دست و پنجه نرم میکند. او با مادر بیمارش تنها زندگی میکند؛ مادری که به بیماری قلبی پیشرفته مبتلاست و برای نجات جانش، نیاز فوری به جراحی دارد. لیلی تمام تلاشش را برای تأمین هزینههای درمان میکند، اما بیپشتوانگی مالی خیلی زود او را به بنبست میکشاند. در حالیکه وضعیت مادرش هر روز بحرانیتر میشود، لیلی در ناامیدکننده ترین لحظهی زندگیاش با مردی جوان و مرموز به نام ارشیا روبهرو میشود؛ مردی که پیشنهادی عجیب و دور از انتظار دارد: «فقط یک شب، در برابر تمام هزینههای درمان...»
خلاصه کتاب:
چهار خال روی میز بود... و تو، از همان خشت اول، دل را حکم کرده بودی. من اما، بیهراس، سیاهبرگهایت را بریدم. حالا نوبت توست؛ اگر حکم بازی در دل است، دلهایت را رو کن...
خلاصه کتاب:
شهرزاد، دختری از سرزمین عطر و هنر، پس از سالها زندگی در فرانسه، به ایران بازمیگردد. بازگشتی نه از سر دلتنگی، بلکه برای دیدار با مردی که خانوادهاش او را برای ازدواج برگزیدهاند. مردی که از دوستان قدیمی پدرش است و در ظاهر، همهچیز تمام به نظر میرسد. اما خیلی زود، چهره واقعی این مرد را میشود. مردی با درون تاریک، اسیر بیماریهای به نام سادیسم؛ انسانی که لذت را در آزار دیگران میجوید. شهرزادی که خود را گرفتار کابوسی میبینند، تصمیم به فرار میگیرند. اما سرنوشت بازی دیگری برایش در آستین دارد. در جریان فرار، سانحهای تصادف میشود؛ اتفاقی که نه پایانی، بلکه آغازی بر داستانی از هیجان، احساس و کشف دوباره خویشتن است.
خلاصه کتاب:
نامدار خسروپناه، ماساژدرمانگر جوانی است که با مأموریتی پنهانی قدم به خانهای مرموز میگذارد. او که برای دستیابی به محرمانه و رساندن آن به رئیسش، خدیو هژبری، نقشه ای دقیق کشیده شده، با اطلاعات هویت جعلی به عنوان ماسور وارد پانسیون معروف می شود. اما ورودش به این عمارت، برای درگیری با رویدادهایی تیره و وهمانگیز آغاز میشود. چرا که بانوی صاحبخانه، زن مرموز و پرنفوذ، همان ابتدا از او میخواهد تا «شاهماهی» پانسیون شود. لقبی که معنایش چیزی فراتر از ظاهر آن است. شاهماهی بودن یعنی اطاعت بیچونوچرا از صاحبخانه و پذیرفتن نقش مردی که پس از او، در رأس قدرت پانسیون قرار میگیرد...
خلاصه کتاب:
سوگل، دختری با قلبی لبریز از مهر و نگاهی غرق در اندوه، در میان طوفانی از دروغ و فریب، آرام و بیصدا قدم برمیدارد. دروغهایی که از زبان کسانی بیرون آمدهاند که روزی پناهگاهش بودند، کسانی که گمان میبرد دوستش دارند. اما حقیقت، چهرهای دیگر دارد؛ گاه بیرحم و آزاردهنده، آنگونه که دل را به لرزه میاندازد. باران، در این قصه، نشانی از پاکیست، نوای آرامش الهی، بخششی از آسمان برای شستن سیاهی گناهان. هر قطرهاش، آینهای از وجود خداوند است. سوگل هنوز در ابتدای راه ایستاده؛ اما حتی در این آغاز، زخم خیانت را با تمام وجود حس میکند. آنچه نباید میدید، مقابل چشمانش جان میگیرد و لحظههایی تلخ و فراموشنشدنی را برایش رقم میزند. او، دختر سادهدلی که هنوز به معصومیت باور دارد، بهتدریج درمییابد برای ماندن در این دنیای پرفریب باید قوی بود. باید جنگید، باید ایستاد، و اجازه نداد تاریکی، راهی به قلب روشن و مهربانش بیابد.
خلاصه کتاب:
دستان سپهسالار، نوهای شریف و نیکنام از خانوادههای محترم، در محلههای دلانگیز و آرام به حرفهای آرایشگری است. مردم محل بهواسطهی خوشنامی و معتبر پدربزرگش، حاجکربلایی، او را «نوهحاجی» میخوانند. اما سرنوشت مسیری پرفراز و نشیب برای او رقم میزند. درگیر ماجرایی پیچیده و هیجان انگیز میشود که در آن، برای حفظ عشق و احساسش، آبروی خود را در کف میگذارد. نقطه شروع همه چیز، ازدواج غیرمنتظره است: ازدواج با جانا، دختری که خواهرزاده دشمن دیرین اوست. جانا که زخمی از گذشته دارد، دستان را مأمور انتقام میپندارد، گمان میبرد تا نقش محل را بازی کند. اما دستان، این جوانمرد دلپاک، تصمیم میگیرد این دختر باشد و بهای سنگینی، از آبرویش مایه میگذارد. آتش عشق او آنچنان گرم و سوزان است که میتوانی دل جانا را آب کند، اما آیا جانا میتواند باور کند که پشت این غرور، عشقی صادقانه نهفته است؟
خلاصه کتاب:
سنتی دیرینه، آغشته به خون و غرور، سالهاست در دل طایفهای بزرگ و پرنفوذ ادامه یافته؛ آیینی تاریک که بقای آن گاه به قیمت جان انسانها تمام شده است. این رسم شوم، همچون میراثی نفرینشده، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده… و اکنون تنها وارث آن، خدیو است. مردی قدرتمند، هوشمند و بیرحم، که خود قربانی همین سنتهاست. زخمی کهنه در دل دارد و سوگند خورده تا این چرخه را برای همیشه پایان دهد. اما چه میشود که خدیو پس از سالها، توبهاش را میشکند؟ و راز این آیین مرموز چیست که حتی مردی چون او را تا لبهی مرز جنون میکشاند؟
خلاصه کتاب:
این رمان درباره پسری به نام سیاوش است که با دوستش نیما رابرابطه صمیمی و دوستانه دارد. سیاوش عاشق دختر همسایهی نیما میشود ، و در همان حال ، نیمیشود، و در همان حال، نیما دل به سیما ، خواهر سیاوش، میبازد. در میان این ماجراها، دختری وارد داستان میشود که به ایدز مبتلا میشود است و هر کسی کههر کس به او نزدیک شود، به این بیماری مبتلا می شود. او داستان زندگیاش را تعریف میکند و واقعیتهایی تلخ را میسازد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.