خلاصه کتاب:
سیاوش پسر کوچکتر حاج ابراهیم راغب، بزرگ راسته فرش فروش ها که عقایدی خلاف پدرو برادرش داره و همین باعث میشه توسط پدر طرد بشه. ولی زندگی همینطور نمیمونه و با ورود ناگهانی آدم های جدید و با رسیدن ارث هنگفتی از جانب مردی ناشناس به او، سیاوش برای فهمیدن رازی که آن مرد یعنی سهراب خانزاده، توی وصیت نامهاش گفته بایستی وارد بازیی بشه که چیزی از اون نمیدونه. اما طرف دیگه داستان دختری به نام ترنج است که هیچ کسی نمیدونه چی توی سرش میچرخه و ناخواسته وارد زندگی سیاوش میشه …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.