خلاصه کتاب:
امید، دکتری جذاب و دوستداشتنی که کمتر کسی از او دل نمیبرد، همواره از صحبتهای عشق و ازدواج خسته بود و به آنها اهمیتی نمیداد. او هرگز فکر نمیکرد که سفر به روستایی دورافتاده مسیر زندگیاش را تغییر دهد. اما با دیدن دختری با چشمان رنگین و روحیهای بازیگوش، تمام وجودش دگرگون شد. او بدون توجه به موانع و سنگریزههای مسیر زندگی، با تمام وجود به سمت این عشق دوید. درست وقتی که فکر میکرد چیزی بین او و معشوقش نمانده، رازهای مدفون از گذشتههای دور ظاهر شدند و باعث شدند تا سرنوشت پیچیدهتری برای امید و سلما رقم بخورد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.