خلاصه کتاب:
اون دختر برای عمل مادرش میخواد تن فروشی کنه و بکارتش رو به حراج گذاشته! اسمش گلاریس بود! دختری که مامور شده بودم تا بدون اینکه بفهمه دورادور مراقبش باشم! با فهمیدن اینکه میخواد بکارتش رو به حراج بذاره! اون رو به خونهام کشیدم تا توی دام مرد دیگه ای نیوفته...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.