خلاصه کتاب:
چیزی در مورد روح ها وجود داره و اونم اینه که اونا باید مرده باقی بمونن. منم یه روحم، اما نمیتونم حتی یه روز دیگه از ماگنولیا مری میسون دور بمونم. چه برسه به یکسال دیگه. همین الانم ۱۵ سال از همدیگه دور موندیم. به محض اینکه چشمش به من بخوره میخواد منو بکشه. و با شناختی که از اون دارم، اینکارو انجام میده. اما من مردیم که یه هدف دارم و همه چیزم وابسته به این هدفه. پس، دارم میام ماگنولیا. این روح برای هرکاری که میخوای بکنی آمادست ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.