خلاصه کتاب:
_خاله؟ الان چشم های تو آبیه یعنی همه چیز رو آبی میبینی؟ به جسم ریز میزه درنا که روی پام نشسته بود خیره شدم و خندیدم. -مگه چشم هاش تو که قهوه ایه همه چیو قهوه ای مبینی بچه؟ بهم خیره شد و دندوننما خندید. -نه! محکم تر بغلش کردم و از تاب پایین اومدم تا لبه باغچه حیاط بشینم و به محض بلند شدنم صدای باز شدن درب ناگهانی خونه اومد و قامت آبان تو چهارچوب ظاهر شد و پشتش مادرش اومد. -واستا آبان؛ واسه چی الکی شلوغش میکنی؟ مگه قرآن خدا غلط میشه تو طعم بچه دار شدن رو بچشی؟
خلاصه کتاب:
یاسر مردی از تبار کورد که بعد از مرگ صمیمی ترین دوستش "طاهر"، مسئولیت خانوادهش رو بر عهده میگیره؛ آفاق "بیوهی طاهر" رو به عقد خودش در میاره. اما جنجال از جایی شروع میشه که آهو "دختر طاهر" دست و دلش رو میلرزونه و از مرد جدی که یک ایل ازش حساب میبرند، به عاشق و دلباخته دختر خونده خودش تبدیل میشه و... "جنجال عشقی ممنوعه بین مرد میانسال و دختر آفتاب و مهتاب ندیده کورد"
خلاصه کتاب:
امیر حافظ یه مرد پر نفوذ و قدرتمند که ازش هر خلافی بر میاد و این دلیل بر این میشه که نیکی همسرش که تازه یک بچه یک ساله هم دارن از هم طلاق بگیرن اما حافظ به نیکی اجازه نمیده بچش رو ببینه مگر این که هر بار ...
خلاصه کتاب:
سایه زنی که بعد از طلاق همسرش با تنها دختری که داره تصمیم میگیره زندگی مستقلی داشته باشه اما امان از روزی که عشق سابقش درست توی همسایگی خونهش با زنی نازا در بیاد و بخواد رحمش رو اجاره بده ...
خلاصه کتاب:
دختری داغ دیده از مرگ عشقش با جنینی از وجودیت مردش به سانی که حتی اجازه عزاداری را به او نمیدهند مجبور است سر خم کند در مقابل رسومات خانواده پیرو حرف ریش سفید ایل تبارش به عقد برادر شوهر سرد و خشکی در بیاید که در زندگی از تنها کسی که متنفر است دخترک داستانمان است. حامی: به چشم دیدم نفرت انگیز ترین زن زندگیم ام را، حال که بیوه مرده برادرم است وقت انتقام است حال که قرار است به عقد خودم در بیاید زمان تاوان پس دادن است تاوان دوری و سختی هایی که من کشیدم ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.