خلاصه کتاب:
همه چیز از اونجایی شروع شد که تصمیم گرفتم این شهر آلوده و خالی از احساس و پشت سرم رها کنم و برگردم به مامن گاهم. جایی که میتونم خودم باشم و صدای فلوتم با جریان آب همبازی بشه. اما نمیدونستم آشنایی با اون میتونه کاری کنه از سیاه چاله هاش که پناهگاهم شده بود، فرار کنم به همون برزخ قبل.. اما اینو نمیتونم پنهان کنم که کنار این ممنوعه بودن خیلی خوشه، و منم عاشق سرخوشی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.