خلاصه کتاب:
آیدا تمام وقت خود را اختصاص به فرزندانش داده، همیشه الویت زندگی اش با آن ها بوده، ولی خاطره دخترش، قدرنشناس و ناخلف است! زمانی که به کلانتری برای آزادی او میرود از تربیت و داشتن خاطره از خود خجالت میکشد، مثل همیشه دلخوری و ناراحتی خود را مهار میکند ولی خاطره باز هم طلبکار است و با حرف هایش در ماشین باعث میشود تا کنترل ماشین از دست آیدا خارج و تصادف بدی میکنند ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.