خلاصه کتاب:
بزرگترین اشتباهم این بود که عاشق شوهرم شدم. اون قدر اروم اروم چهار دست و پا بهم نزدیک شده که حتی متوجهی وقوعش نشدم تا رسید. هر بار فکر میکردم احساس من رو داره. تا اینکه بهم ثابت کرد اشتباه میکنم. کامیکاز مرده بود پس دیگه نیازی به حمایتش نداشتم. الان تمام چیزی که می خواستم طلاق بود. مردی رو پیدا خواهم کرد که همون جور که لیاقتش رو دارم عاشقم بشه، که دوتا غریبه نمیاره خونه فقط برای اینکه اذیتم کنه. بهش نیاز نداشتم. حالا وقت شروعی مجدد بود ...
خلاصه کتاب:
اروین خوانندهی خوش صدای اپرا به خاطر بدهی پدرش دو راه بیشتر نداره یا برده بشه یا با یکی از ثروتمند ترین و قدرتمند ترین مردان ایتالیا ازدواج کنه. مردی که خونسرد، بی عاطفه و ظالمه و فقط به فکر انتقامه. فکر میکنین اروین بین بد و بدتر کدوم رو انتخاب میکنه؟...
خلاصه کتاب:
تنش ها و دشمنی ها زیاد شده و حالا من دوتا دشمن دارم که منو مرده میخوان اما هیچگاه بیشتر از این احساس امنیت نکرده بودم گرگم از من دفاع میکنه اون به من تسلی خاطر میده و من فکر میکنم که عاشق منه. این ازدواج قرار دادی مورد نفرت هر دوی ما بود اما الان من با یک دید دیگه به اون نگاه میکنم، شوهر من قدرتمند و جذاب و باهوشه، چشمهای به رنگ قهوهایش منو تو خودش حل میکنه آیا اروین میتونه ماروریک قدرتمند و جذاب رو که هیچ چیزی غیر از تعهد و کشش به اون نداره ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.