خلاصه کتاب:
زمانی بود که خیال میکردم به قدر کافی قوی و شجاع هستم که به جنگ با سرنوشتم برم و تقدیرم رو خودم رقم بزنم. بعنوان یه دختر نوجوون انتخابهایی کردم که تا سالها روی زندگیم تاثیر گذاشت. خانوادهم رو رها کردم، شروع کردم به مستقلشدن و روی خودم تمرکز کردن. اولین قدم بزرگ زندگیم راهاندازی یه کسبکار نسبتا بزرگ با مردی بود که شناخته شده محسوب میشد؛ پولدار، جذاب، سرد، باهوش و بلندپرواز.. از اون مردهای بد تو قصهها که همه دخترهای خوب عاشقش میشدند ... با این تفاوت که من دختر ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.