خلاصه کتاب:
این رمان درباره پسری به نام سیاوش است که با دوستش نیما رابرابطه صمیمی و دوستانه دارد. سیاوش عاشق دختر همسایهی نیما میشود ، و در همان حال ، نیمیشود، و در همان حال، نیما دل به سیما ، خواهر سیاوش، میبازد. در میان این ماجراها، دختری وارد داستان میشود که به ایدز مبتلا میشود است و هر کسی کههر کس به او نزدیک شود، به این بیماری مبتلا می شود. او داستان زندگیاش را تعریف میکند و واقعیتهایی تلخ را میسازد.
خلاصه کتاب:
در عمارت باشکوه خاندان محتشم، نسلهای مختلف زیر یک سقف زندگی میکردند. گندم، دختر نوجوان خانواده، همیشه خود را عضوی جدانشدنی از این جمع پرشور میدانست. اما روزی بر حسب اتفاق، از حقیقتی باخبر شد: او فرزند واقعی خانواده نبود، بلکه سالها پیش بهعنوان نوزادی سر راهی، به خانه آورده شده بود. این کشف، آرامش روحی گندم را به هم ریخت. او در جستجوی پیدا کردن هویت واقعیاش، برای اینکه دچار بحران شود، و این بحران، از رازهای پنهان خاندان را یکییکی برملا کرد...
خلاصه کتاب:
عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ... هیرمان پسر خونسرد و جدی، یه پسر بلوچ که دل میبره از إلای.... إلای دختر مظلوم اما سر زبون داری که برخلاف مخالفت خانواده ها مالکیت هیرمان و قبول میکنه و باهاش به بلوچستان میره و اونجا میفهمه که...
خلاصه کتاب:
گل آویز دختری است تنها و سرخورده ، پر از عقده های روانی ... دختری که از کودکی با داغ سنگین یتیم بودن بزرگ شد ... اما دل باخت به تنها مردی که به او احترام میگذاشت و تنهایی عجیب و گریه آورش را میشکست ، اما ... باز هم ازدواج اجباری داریم ... اجباری که اینبار به جای عشق و دلدادگی ختم خواهد شد به همسرکُشی...
خلاصه کتاب:
من سوزانم، تو آمدی قلبم را مال خودت کردی و بد سوزاندیم .. و من میآیم به زودی زود.. قلبت را از ریشه میکنم و تو نمیدانی من دیگر دختر ساده و ابله اون روز ها نیستم.. عوض شده ام.. و تو باعثش شدی ...
خلاصه کتاب:
داستان از اونجایی شروع میشه که آنیا، دختر افسانه ای ما خواب میبینه، اما خوابای اون معمولی نیستن! خوابای وانیا میشن آینده میشن واقعیت.. وانیای ما یه شب میخوابه ولی ایندفعه خواب عجیب غریبی میبینه، زندگیش میشه افسانه و داستان توی کتابا، پرت میشه تو یه سرزمین عجیب که پراز ماجراهای عجیب و همه چیزش تغییر میکنه از اسمش بگیر تا شیوه زندگیش. حالا این دختر باید اونجا چیکار کنه؟ چرا به اون سرزمین رفته؟ چطوری رفته؟ چه اتفاقایی براش میفته؟ چه ماموریت هایی داره؟ واقعیت چیه؟اون کیه؟ چه قدرتی داره؟ چه کسانی رو میبینه؟ چه حسایی پیدا میکنه؟ ...
خلاصه کتاب:
هانا و سهیل همدیگه رو دوس دارن ولی خانواده هانا راضی به ازدواج این دوتا نیست چون پدر هانا با سهیل مخالف هست اما این دوتا تصمیم میگیرن که فرار کنن ولی قصد سهیل خوب نیس!! بیشتر برای رو کم کنی هست و تلافی و خالی کردن عقده چند سالش سر یه دختر معصوم و بی گناه که از قضا این دختر از کودکی عاشقشه! و چه بلا هایی سر این دختر عاشق میاره... در واقع هانا وارد یه رابطه اشتباه میشه اما دختر قصه ما به این زودی ها شکست نمیخوره و انتقام دل شکسته و آبروی رفته، حتی انتقام بچه توی شکمشو از سهیل نامرد میگیره و ...
خلاصه کتاب:
محسن یه عوضیه که مادرش برای جلوگیری از آبروریزی های محسن، براش زن یه شهید به اسم پروانه رو میگیره که پسر کوچیک به اسم یاسین داره... مدتی بعد محسن با ایران که دختر کوچیکی به اسم حورا داره آشنا میشه و ادعای عاشقی میکنه. سادات با کمال غرور و به اسم ثواب پروانه رو راضی میکنه.. پروانه از محسن دو بچه به اسم زینب و یاسر داره.. محسن با ایران ازدواج میکنه.. محسن کارهایی میکرده که پروانه میبینه ولی سکوت میکنه.. یه بار که محسن مشغول کثافط کاریش بوده، ایران میبینه و محسن رو میکشه سادات با اینکه گناه پسرش رو میدونسته ولی انکار میکنه و ...
خلاصه کتاب:
قانون شطرنج این است... سرباز که به آخر برسد... وزیر میشود! شاید تو هم به آخر رسیدی که شاه شدی و من... در همان ابتدای تاریک فرو رفتم که سرباز شدم... قرار نبود قاعده بازی عوض شود... من شاهزاده بودم و تو گدا... اما چه میتوان گفت وقتیکه بازی به کل تغییر میکند و... من گدا میشوم و تو... شطرنج عجیبیست که فقط رنج دارد... برای من... برای تو... و شخص سومی که میماند میان ما! حالا که همه چیز عوض شده... مسئله این است... شاهزاده یا گدا!؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.