خلاصه کتاب:
داستان درمورد هانیه است که با مرگ خواهر و شوهر خواهرش مجبور به نگهداری دختر اون ها میشه... و در این میون پدربزرگ نیکا که قیمش محسوب میشه شرطی میزاره که هانیه توش میمونه...
خلاصه کتاب:
طلا در کودکی پدر و مادرش از هم جدا میشوند و طلا با پدرش میماند؛ پدری که از عهده بزرگ کردن یک دختر کوچولو بر نمیآید. پس طلا مجبور است تا تنهاییهایش را در خانه عموی بزرگش پر کند؛ خانهای با یک دختر و دو پسر ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.