خلاصه کتاب:
موتور سوار غیرتی و خشنی که سر شرطبندی دست روی دختر ممنوعهی اوس اسد میذاره. دختر همسایهی شیطون که خیلی وقته دلش برای آقا مهراب پسر ناخلف حاج فیضی پیش نماز مسجد محل رفته اما با برگشتن ورق و قتلی که اوس اسد باعثشه همه چیز بهم میخوره... عشق ممنوعهی مهراب و ترمه با ورود محمد ابراهیم پسر بزرگ تر حاج فیضی کم رنگ تر میشه چرا که محمد ابراهیم هم مثل برادرش عاشق ترمهس و فرشتهی نجات اوس اسد از اعدام... ولی شب عروسی...
خلاصه کتاب:
عمران، بوکسور کلهخراب و عصبی، که وجودش از کینه و خشم است، برای انتقام از دست به شنیع میزند. او با بیرحمی، خواهر بهزاد، بهار را طعمههای نقشههای سیاهش میکند. پسری متعصب و سرکش که در برابر هیچ قانون و عرفی سر فرود نمیآورد. وقتی بهار که نشان پسرعمویش بود، دستدرازی عمران میشود، چارهای جز ازدواج با او نمییابد. ازدواجی اجباری که نه تنها کینهای عمران را فرو نمیکند، بلکه شعلههای انتقام او را شعلهورتر میکند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.