رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان بهار رسوایی

رمان بهار رسوایی اثر حدیثه ورمز لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

عمران، بوکسور کله‌خراب و عصبی، که وجودش از کینه و خشم است، برای انتقام از دست به شنیع می‌زند. او با بی‌رحمی، خواهر بهزاد، بهار را طعمه‌های نقشه‌های سیاهش می‌کند. پسری متعصب و سرکش که در برابر هیچ قانون و عرفی سر فرود نمی‌آورد. وقتی بهار که نشان پسرعمویش بود، دست‌درازی عمران می‌شود، چاره‌ای جز ازدواج با او نمی‌یابد. ازدواجی اجباری که نه تنها کینه‌ای عمران را فرو نمی‌کند، بلکه شعله‌های انتقام او را شعله‌ورتر می‌کند.

تکه ای از رمان بهار رسوایی

زن عمو جلو آمد ولش کن پسرم اون دیگه شوهر داره بیا مادر بیا من که گفتم دل این دختره با تو نیست بغض بیخ گلویم بود و نفس هایم عمیق بود تا خود داغان شده امن مرا حفظ کنم این زن چرا کمی رحم نمی کر د به عباس مادرش را کنار زد یعنی چی دلش با من نیست؟ -بهنام مداخله کرد آروم باش عباس حرف میزنیم. لحن عباس زار شد حرف چی پسر خواهرت کی زن این یارو شده من نفهمیدم؟ صدایش تحلىل رفته بود و یقه ی پیراهن ارتشی اش مانند لباس عمران پاره شده بود بهار تو یه چیزی بگو – عمران دستش را در هوا چرخاند. یبار دیگه اسمشو بیار دهنت و صاف کنم -عمو و بهنام عباس را کنار کشیدند عمران سرفه ای کرد و دست روی پهلویش فشرد که آرزو جلو آمد یکم آب بخور داداش – سر تکان داد و باز هم آرزو را عقب راند
بهم بگو با چه رویی عماد و فروختی ؟

اون برادرته – العنتی عاشق چشم ابروی اون مردتیکه شدی یادت رفت هم خونِت رو ؟ آرزو. این بار گریه اش با صدا شد بخدا نمی دونستم من من خبر نداشتم می خواد چیکار – کنه بهم گفت داداش عماد باعث مرگ شایان بوده ..منم… منم زنگ زده بودم بپرسم عمران با پوزخند سرش را بالا و پایین کرد بهنام رو در روی عباس ایستاده بود و آرام با او حرف میزد عمو و زن عمو نیز دو طرفش بودند عمران روی پاشنه ی پا چرخید بریم – صدای فریاد عباس و کنار زدن بهنام باز هم جو را بهم ریخت چجوری دختری که نشون من بود بخشیدید به این یارو ؟ -غیرتتون کجا رفته بود بابا؟ بخاطر این که آقا بهزاد و بهنام راست راست راه برن بهار و قروبونی کردید؟ با چه رویی میتونید این حرفا رو بهم بزنید ؟ او فریاد می زد و من شانه هایم تکان می خورد از حجم اشک هایی که بند نمیآمد درد این مرد بی درمان بود.

بغض و عجزی که در لحنش بود همه را متاثر کرده بود به سویم آمد و در چند قدمی ام ایستاد برا همین نگام نکردی بیمعرفت؟ گفتم بعد بیست روز – خجالت می کشه گفتم بابا گفته قضیه ی خواستگاری ر و برا همین رو میگیره چرا بهار چجوری راضی شدی؟ چرا زنگ نزدی به من چرا لعنتی ؟ عمران تکانی خورد که دستش را کشیدم… عباس ،خندید هیستریک و جنون وار
راست راست وایستادن به من میگن بهار و شوهر دادیم -چون باید این دوتا بی غیرت و زنده می موندن چرخی د و این بار بلند تر به بهزاد توپید کلاتو بنداز بالا آقا بهزاد -برید بمیرید با این مصلحتتون من این دختر و می خواستم شب و روزم بود بخشیدینش به یکی دیگه؟ حالا باید من کنار بکشم یا کف بزنم براتون؟ زن عمو با صدا گریه میکرد عباسی که وسط حیاط آن گونه جلز و ولز میکرد را هیچوقت ندیده بودم.

عمران طاقت نیاورد دستم را کشید که عباس مخاطب قرارم داد نرو بهار، باهاش ،نرو بر ی دیگه هیچوقت نمی تونی منو – ببینی نکن بی انصاف تو باهام بد نکن چفت زمین شد قدم هایم عمران غیظ کرد راه بیفت . تکان نخوردم نمیتوانستم بروم او که آن گونه با صلابت و محکم حرف میزد را نمیشد شوخی گرفت. دستم کشیده شد و عمران منه بی جان را به سمت ماشینش برد به محض بسته شدن در دستم به سمت دستگیره رف ت و در را با ز کردم که صدایی از روی صندلی عقب باعث شد از جا بپرم و “هینی” از ترس بکشم باهاش لج نکن اعصاب ندارها عماد بود که روی صندلی عق ب دراز کشیده بود، چشمانش در تاریکی روشنایی ماشین میدرخشید. بیشتر وحشت کردم إت…تو -خندید، چهره اش در همش وقتی سعی کرد تنش را با لا بکشد. بله من – پوزخندش حواسم را جلب عمران کرد. مشغول حرف زدن…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
عمران، بوکسور کله‌خراب و عصبی، که وجودش از کینه و خشم است، برای انتقام از دست به شنیع می‌زند. او با بی‌رحمی، خواهر بهزاد، بهار را طعمه‌های نقشه‌های سیاهش می‌کند. پسری متعصب و سرکش که در برابر هیچ قانون و عرفی سر فرود نمی‌آورد. وقتی بهار که نشان پسرعمویش بود، دست‌درازی عمران می‌شود، چاره‌ای جز ازدواج با او نمی‌یابد. ازدواجی اجباری که نه تنها کینه‌ای عمران را فرو نمی‌کند، بلکه شعله‌های انتقام او را شعله‌ورتر می‌کند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بهار رسوایی
  • ژانر
    عاشقانه، انتقامی، ازدواج اجباری
  • نویسنده
    حدیثه ورمز
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    2240
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 6,995 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.