خلاصه کتاب:
با صدای جیغ بلند نگار از خواب ملوسم پریدم... _دریااا دختره ی بی فکر تو گرفتی خوابیدی؟ عه عه نگاش کن تو روخدا... چه جدی هم گرفته! مقنعشم در آورده ور پریده... دکتر داره از خشم منفجر میشه تو عین جغد به من زل زدی شاسگول؟ تو خجا... همونطور که خمیازه میکشیدم پریدم وسط چرت و پرت گفتناش: وای جان مادرت ول کن نگار... چقدر حرف میزنی... این فک بیچارت چی میکشه از دست تو... اومدم بابا بعد با ناز از جلوی چشمای بهت زده نگار با عشوه رد شدم و مقنعمو از روی میز چنگ زدم...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.