خلاصه کتاب:
ارسلان مردی مغرور و خشن که پشت پردهی زندگی آرومش، یه باند بزرگ قاچاقه... باندی که ارسلان همه کارشه... با ورود یاسی به خانوادش و لو رفتن کارهاش پیش اون، با شرط عجیبی مواجه میشه... یاسی ارسلان رو لو نمیده به شرط اینکه عقدش کنه و اونو از دست خواستگارش نجات بده ...
خلاصه کتاب:
_مادر مواظب باش. از پیاده رو برو. وای ماهور سریع بری. خیلی مراقب باشی. عه خاتون، توروخدا بس کن. اینجوری که تو دلواپسی، استرسم بیشتر میشه. در خونه رو برام باز کرد. نگاهش رو پشت سرش چرخوند، وقتی دید هنوز نگهبان در حواسش نیست. آروم زمزمه کرد: میگی چیکار کنم؟! دست خودم نیست. از یکطرف دلم میجوشه آقا یکدفعه سر برسه، تو رو ببینه داری تنهایی میری. روزگار همه مون رو سیاه کنه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.