خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری به نام رایحه است که در خانوادهای سختگیر بزرگ شده؛ پدر و برادرش رفتار سرد و خشن با او دارند. با این حال، رایحه در رشتهی طراحی دانشگاه موفق است و همیشه از طرف استادانش مورد تشویق قرار گرفته. اما در دلش رازی پنهان دارد؛ او به پسری به نام پیمان، یکی از همدانشگاهیهایش، دل بسته و به صورت مخفیانه با او ارتباط گرفته. این رابطه پنهانی تا جایی پیش میرود که دیگران از آن باخبر میشوند. رایحه اما در همین میان متوجه حقیقت تلخی میشود؛ پیمان با نیتی انتقامجویانه به او نزدیک شده است. چرا؟ این را باید خودتان در ادامه داستان بخوانید...
خلاصه کتاب:
جعبههای شیرینی رو محکمتر از قبل تو دستم گرفتم و وقتی دیدم در بازه، بدون معطلی وارد شدم. این خونه نبود، یه کاخ بود! با هر قدمی که برمیداشتم، بیشتر شگفتزده میشدم. درست تا لحظهای که به انتهای حیاط رسیدم و ایستادم. جلو روم یه در باز بود و کمی اونطرفتر پلههایی که به طبقه بالا میرفت. نگاهی به اون پلههای طولانی انداختم و با خودم گفتم: من که عمراً با این جعبهها بتونم برم بالا. شالم رو مرتب کردم، صدایم رو صاف کردم و گفتم: _ سفارشتون رو آوردم، میشه لطفاً دم در بیاید؟
خلاصه کتاب:
رمان «روژیار» روایتگر زندگی دختری به نام دلا است؛ دختری که ده سال از زندگیاش را در تنهایی گذرانده و خانوادهاش به او پشت کردهاند. اکنون مردی وارد زندگیاش میشود که خود از عمق همان گذشتهای میآید، اما هیچکدام از آنها از این حقیقت خبر ندارند... رمان «روژیار» شامل صحنههایی است که ممکن است برای همهی سنین مناسب نباشد.
خلاصه کتاب:
همه پیلهها به پروانه شدن ختم نمیشوند! گاهی پیلهها سرنوشت دیگری را رقم میزنند؛ در جوش و خروش آب داغ غرق میشوند تا در نهایت به یک پارچهی ابریشمی زیبا و با ارزش تبدیل شوند. هرچند این رمان زاییدهی تخیل نویسنده است، اما هر بخش آن با دقت و تحقیق فراوان نگاشته شده تا اطلاعاتی دقیق و کاربردی به شما خوانندگان گرامی ارائه شود. هرگونه تشابه اسامی کاملاً تصادفی است.
خلاصه کتاب:
این داستان، سرگذشت دو انسان است که هر یک در جادهی پرپیچ و خم زندگی شکست خوردهاند، اما تقدیر آنها را در نقطهای مشترک به هم میرساند. سپیده، زنی که پس از از دست دادن نوزادش در تلخی و ناامیدی غرق شده است، زندگیاش را بیارزش میبیند و به فکر پایان دادن به آن است. در سوی دیگر، شادمهر، وارث بزرگی است که برای ادامهی نسل خود و دستیابی به میراث خانوادگیاش به زنی نیاز دارد که بتواند فرزندی برایش بیاورد. این دو، در لحظهای اتفاقی و در بحرانیترین نقطه زندگیشان به هم برخورد میکنند؛ درست وقتی که سپیده تصمیم به پایان دادن به زندگیاش گرفته، شادمهر وارد میشود و سرنوشت مسیر دیگری را برای هر دو رقم میزند...
خلاصه کتاب:
نگاهی به زندگی درهمتنیدهی زمینداران و کارگران یک مزرعهی خانوادگی در حومهی لاهور، تصویری زنده و پر از جزئیات از مردمی با روابط پیچیده خلق میکند. خدمتکاران عمارت مجلل یک فئودال، روستاییانی که چشمانتظار لطف او هستند، و آشنایانی که به امید شانس بهتر راهی شهر شدهاند، هرکدام با چالشهای خاصی دستوپنجه نرم میکنند: از سکون و روزمرگی گرفته تا فرسایش بیرحمانهی سنتها و ضربهی تغییرات ناگهانی. همهی آنها بهناچار باید خود را برای رویارویی با ناشناختهها و ناپایداریهای زندگی آماده کنند...
خلاصه کتاب:
صحبت از اجبار است؛ اجباری که ریشه در ترسهای کودکانه، یا شاید ناچاری و ناتوانی دارد. هرچه اسمش را بگذاری، نتیجهاش یکی است: یک ازدواج ناخواسته، یک خانه، و در نهایت... عشق. همانطور که سید سجاد ابطحی گفته: "عشق همهچیز را توجیه میکند." این رمان داستان دختری به نام تیناست که با ورود پسری به نام سعید، زندگیاش زیر و رو میشود. سعید او را وادار به ازدواج میکند و تینا با اکراه و نارضایتی وارد زندگی او میشود و...
خلاصه کتاب:
سایه، دختری ۲۲ ساله که از کودکی شیفتهی حامد، دوست نزدیک پدرش شده بود، هرگز فکر نمیکرد این احساس او را در مسیر تاریکی قرار دهد. در تلاش برای فرار از این عشق ناممکن، با نوید، همکلاسیاش که جوان و سرزنده بود، رابطهای صمیمانه ایجاد میکند. روزگار اما بیرحمتر از این است که سایه بتواند به راحتی فراموش کند. نوید و حامد به طور ناگهانی در یک رقابت تجاری در مقابل هم قرار میگیرند، و سایه ناچار میشود عشقش را برای حامد فاش کند. اما این اعتراف برای حامد به معنای پایان است؛ او سایه را رها میکند. پدر سایه وقتی از این داستان خبردار میشود، او را تحت فشار میگذارد. سایه که از همهچیز خسته و درمانده است، دچار تصادفی وحشتناک میشود و به کما میرود. در حالی که سایه میان مرگ و زندگی است، نوید و حامد درگیر احساسات پیچیدهای میشوند که مسیر داستان را به سوی پایانی هیجانانگیز میبرد.
خلاصه کتاب:
دختری به نام آناشید، مجبور میشود به خاطر شرایط دشوار زندگی، در خانه فردی غریبه بماند. با اینکه خانوادهای دارد، اما برای حفظ امنیت جانش چارهای جز پناه بردن به آن خانه و کار کردن در آنجا ندارد. بدهیها و فقر او را به مسیری کشانده که از مقصدش بیخبر است، اما آناشید به قدری قوی و با اراده است که برای رسیدن به خوشبختی در آیندهاش، حاضر است هر سختی را تحمل کند. مشکلات برایش معنایی ندارد، زیرا هرکدام را یکییکی پشت سر میگذارد و همیشه آماده رویارویی با چالشهای جدید است. اما آیا او میتواند معنای عشق را در این مسیر درک کند؟ آناشید، دختر آتش و خورشید، با همه سختیها، همچنان به راهش ادامه میدهد.
خلاصه کتاب:
سرگرد ماهر از سازمان نیروی انتظامی، در یک تصادف غیرعمد جان خود را از دست میدهد؛ حداقل این چیزی است که همه فکر میکنند، اما حقیقت بسیار پیچیدهتر از این است. سرگردی که دیروز مُرده اعلام شد، امروز به رئیس باندی خطرناک تبدیل شده که هدفی بزرگ و مهم را دنبال میکند، اما... سخنی از نویسنده: این رمان درباره زندگیهایی است که پر از پیچیدگی و گرههای درهمتنیده است. با صبوری پیش بروید؛ چراکه تمام گرهها تا پایان داستان، یکبهیک باز خواهند شد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.