خلاصه کتاب:
همه چیز از یک قسمت از شعر شاملوی جان شروع شد: ”و دریغا ای آشنای خون ِ من، ای همسفر گریز! آنها که دانستند چه بی گناه در این دوزخ بی عدالتی سوخته ام در شمار از گناهان تو کمترند !” گاهی برای فرار از دردها هم همسفر لازمه؛ همسفری برای گریز! گریز از خود از غم از هر چه هست و بودنش آزارت میده؛ از هر چه نیست و نبودنش آزارت میده … همسفر ِ گریز، داستان ِ تکراری نگفتن هاست. هر کس توی دنیای درونش، با خودش ، با خیلی ها، حرف هایی داره، فکر هایی داره. گاه خجالت میکشیم بگیم گاه مصلحت نمیبینیم بیان کنیم و گاه “زمان” فرصت گفتن رو ازمون میگیره…
خلاصه کتاب:
دختری از لر های بختیاری که پدرش خان هست و در شانزده سالگی به اجبار به نامزدی پسر خان یک روستا درمیاد تا اون خان دخترشو به عقد برادرش دربیاره، دختر افسرده شده و برای هشت سال به کانادا میره و بعد از اون زمانی که بر میگرده متوجه این میشه که نامزدش زن صیغه ای داره و این کار باعث بهم خوردن نامزدی میشه. بر اساس رسومات جاری در خانواده مجبور میشه به عقد برادرشوهرش در بیاد که مبتلا به زالی (سندرم آلبینیسم یا سپیدی مو) هست. ایلدا در نگاه اول عاشق پسر میشه و رضایت میده اما ...
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به نام مهتابه، که با پسری به اسم امیر عباس دوست میشن، امیرعباس چندباری به خواستگاری مهتاب میره، اما هر بار به دلیل شرایط بد مادیش جواب منفی میشنوه، تا اینکه شب نامزدی مهتاب با پسرعموش با هم قرار فرار میذارن و فرار میکنن، اما متأسفانه فردای همون روز خانوادهی مهتاب اونا رو پیدا میکنن و مهتاب و عقد پسر عموش میکنن. پسر عمویی که از همون بچگی عاشق مهتاب بوده و اون و به شدت دوست داشته...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.