رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان سایکوپت

رمان سایکوپت اثر مینا عباسی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

کجا فریاد بزنم، وقتی صدا هم در سینه‌ام خفه شده؟ از چه بگویم، وقتی دل پر از حرف است و زبان بسته؟ انگار با یک لغزش، کل هستی‌ام در تاریکی فرو رفت… یک اشتباه کافی بود تا تمام رویاهایم خاکستر شوند. کاش اندکی مکث کرده بودم، کاش آن لحظه را جدی‌تر گرفته بودم. اما حالا دیگر “کاش” هم برایم تسخر است. زندگی‌ام متوقف شد؛ من ماندم و تپش‌هایی بی‌معنا. روح من، چون زخمی تازه، مدام خراش خورد؛ هیچ مرهمی نیامد، هیچ آغوشی نرسید…

تکه ای از رمان سایکوپت

سایکوپت ها «بی عاطفه» هستند و حسابگرانه عمل میکنند و دقیق برنامه ریزی میکنند و از پرخاشگری برنامه ریزی شده برای رسیدن به آنچه میخواهند استفاده میکنند. بیشتر سایکوپت ها ترجیح میدهند از فریبکاری و رفتار بی پروایانه برای رسیدن به چیزی که میخواهند استفاده کنند. آنها در نردبانساختن از دیگران مهارت دارند و حتی اگر شده به آنها صدمه بزنند، پله های ترقی را طی میکنند. مهمترین ویژگی آسیب روانی، نداشتن حس همدردی یادلسوزی و نداشتن حس پشیمانی و نداشتن عذاب وجدان پس از انجام کارها است. با یادآوری این خصوصیات، دوباره شروع به گریه کردن کرد. میترسید از عاقبتش…! با صدای شاهین، به سرعت به سمت وسایل رفت و شروع به شستن کرد. شاهین در را باز کرد و گفت: – به- به همسر عزیزم. ولشون کن دیگه بیا بریم شام بخور. افرا با تعجب نگاهش میکرد. همراهش بلند شد و به سمت میز رفتند.

نیلی با غم نگاهشان میکرد که شاهین گفت: – مامان چیزی شده؟ نیلی: نه… نه چیزی نشده. بخورید! شروع به خوردن کردن. افرا بعد از ضعفی که شاهین به او داده بود، به تندی میخورد. گویی تا به حال غذا نخورده بود و به تندی میخورد. در همین حین، فرو رفتن چیزی به ران پایش را حس کرد و بعد سوزش. قاشق و چنگال از دستش افتاد و نگاهش به سمت ران پایش رفت. با دیدن چنگال و دست شاهین، اشک از چشمانش ریخت و بعد با درد زمزمه کرد: – شاهین! با صدایش، شاهین دست از فشار دادن چنگال برداشت و گفت: – جانم عزیزم؟ چیزی میخوای؟ نفسش را قورت داد و گفت: – نه… نه چیزی نمیخوام! شاهین: ام… مامان تصمیم گرفتم تو بری اون یکی خونه! بالاخره این زشته که تو باشی پیش یه تازه عروس دوماد و گوشیت رو بدی به عروس خانم. نیلی: چی؟ شاهین: فکر کردید نمیفهمم؟ این عروس خانم به چه جرعتی با پدرش حرف زده؟

کی بهتون گفت گوشی رو بدید به ایشون؟ نیلی: گوشی رو ندادم بهش. شاهین: دادی مادر من دادی! خودم از دوربینها دیدم نیلی: اما شاهین. … شاهین با عصبانیت فریاد زد: – شاهین نداره مامان، امشب وسیله هات رو جمع میکنی و میری و دیگه هیچوقت اینجا نمیای! فهمیدی چی گفتم؟ نیلی: فهمیدم. تمام بدن افرا میلرزید. خوب میدانست بعد رفتن نیلی، قرار است بدبختی های زندگیاش، تازه شروع شود. آنقدر میترسید که اگر میگذاشتند، التماس میکرد که نیلی نرود. قلبش لرزید. کسی که میتوانست چنین با مادرش صحبت کند، قطعاً افرا را میکشت. بعد از غذا، نیلی وسایلش را جمع کرد و رفت. افرا به آرامی به سمت اتاق رفت و روی تخت دراز کشید. صدای تلوزیون میآمد که شاهین داشت نگاه میکرد. پایش درد میکرد و سوزش چنگال، هنوز مانده بود. کشو را باز کرد و پانسمانی برداشت و شروع به پانسمان کرد.

بعد از پانسمان، آنقدر خسته بود که به سرعت خوابش برد. شاهین: پاشو بریم حیاط. افرا: من نمیام! شاهین: مگه دست خودته؟ دلت میخواد مثل دیروز مجیورت کنم؟ افرا بدون حرفی بلند شد. لبخند پیروزمندانه ای روی لب های شاهین نشست. دوشادوش یکدیگر به سمت حیاط میرفتند. افرا با دیدن استخر در حیاط، لبخندی زد و کنارش نشست. شاهین هم در کنار او نشست و چیزی نگفت. کمی که گذشت، شاهین با خنده گفت: – استخر دوست داری؟ افرا: نه؛ اما همیشه دوست داشتم یاد بگیرم. شاهین: میخوام بهت شنا یاد بدم. افرا: چی؟ چی میگی شاهین؟ توقع داری من با این حال و روانم برم استخر و شنا یاد بگیرم؟ شاهین: میخوام یادت بدم. بیمقدمه، دست های شاهین روی بازوهایش نشست و به سمت استخر هولش داد. افرای بینوا، مانند ماهی نوزاد در استخر بود و نمیدانست. افرا: – آره، همیشه با فرید میرفتیم تو حوض کوچک بابابزرگم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
کجا فریاد بزنم، وقتی صدا هم در سینه‌ام خفه شده؟ از چه بگویم، وقتی دل پر از حرف است و زبان بسته؟ انگار با یک لغزش، کل هستی‌ام در تاریکی فرو رفت… یک اشتباه کافی بود تا تمام رویاهایم خاکستر شوند. کاش اندکی مکث کرده بودم، کاش آن لحظه را جدی‌تر گرفته بودم. اما حالا دیگر "کاش" هم برایم تسخر است. زندگی‌ام متوقف شد؛ من ماندم و تپش‌هایی بی‌معنا. روح من، چون زخمی تازه، مدام خراش خورد؛ هیچ مرهمی نیامد، هیچ آغوشی نرسید…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    سایکوپت
  • ژانر
    تراژدی، روانشناختی، عاشقانه
  • نویسنده
    مینا عباسی
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    267
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 940 بازدید
  • 50,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.