رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان آشوبگران

رمان آشوبگران اثر بانوی آتش لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

دختری که انگار از شعله‌ی درد ساخته شده؛ قلبش زخمی، نگاهش خاموش و رفتارش پر از فریادهای نگفته. در ازدحام آدم‌هایی که نمی‌فهمندش، بی‌صدا فرو می‌ریزد. چرا او باید میان این همه بیگانگی زندگی کند؟ چه سرنوشتی در کمین اوست؟ قصه‌اش هنوز تمام نشده…

تکه ای از رمان آشوبگران

درو بستم و با بدبختی نشستم یه گوشه حیاط…حالا باید چیکار میکردم.. یه حسی توی درونم گفت برو به صدرا بگو اون حتما کمکت میکنه… اما نه تا کی میخوام به صدرا تکیه کنم باید خودم روی پای خودم بایستم از فردا میرم دنبال کار… صبح با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم… باید آماده میشدم تابرم دنبال کار… بدون اینکه صبحانه بخورم لباس پوشیدم. رفتم سراغ کیفم و تمام وسایلاشو روی زمین خالی کردم تافقط وسایل ضروری رو با خودم ببرم داشتم وسایل هارو از هم جدا میکردم که چشمم به یه کارت خورد ورش داشتم و روش روخوندم یه شماره بود زیرشم نوشته بود مریم پارسا… یعنی شماره کی بود هرچی به مخم فشار آوردم یادم نیومده وسایلا رو جمع کردم و کارت به دست از خونه زدم بیرون همین طورکه راه میرفتم داشتم فکر میکردم ببینم یادم میاد ببینم شماره کیه و یا اصلا مریم کیه…که یه دفعه وسط راه ایستام یه بشکن زدم

آره خودشه یادم اومد همون دختر چادریه توی پارکه همون که گفت دنبال خدمتکاره معتمده… یعنی بهش زنگ بزنم از اون جریان خیلی گذشته شاید خدمت کاری که گفته بود رو پیدا کرده حالا من زنگ میزنم تیری تو تاریکی دیگه یا میگه میخوام یا میگه نمیخوام دیگه دوحالت که بیشتر نداره. موبایل ساده نوکیام رو در آوردم شماره رو گرفتم و گذاشتم دم گوشم. بعد چندتا بوق یه خانمی جواب داد. _بله من_سلام خانم. _سلام بفرمایید. من_ببخشید شما خانم مریم پارسا هستید؟ مریم_بله امرتون. من_من همون خانمی هستم که تو پارک بهش کارتتون رو دادید گفتید که دنبال خدمتکار معتمد میگردید… من و یادتونه… بعد کمی مکث صدایی نیومد دوباره گفتم_خانم گوشی دستتونه. مریم_آها حالا یادم اومد خوبی؟ از لحن صمیمیش جاخوردم. من_بله ممنون خوبم میخواستم بدونم هنوزم دنبال خدمتکار میگردید.

مریم_آه عزیزم متاسفم ولی اونی که میخواستم پیداشد. من_امممم خوب ببخشید که مزاحمتون شدم با اجازه… مریم_یه دقیقه صبرکن… من_بله؟ مریم_اون پیدا شد ولی من یه کار دیگه برات سراغ دارم. اگه قبول کنی تا بهت بگم چه کاریه. من_البته که موافقم اگه کار خوبی باشه من مخالفتی ندارم. مریم_پس به این آدرسی که میگم بیا اونم همین امروز. بعد از اینکه آدرسو گفت داشتم از تعجب شاخ در میوردم. من_ببخشید اما این که آدرس اداره آگاهیه؟ مریم_آره عزیزم من اونجا کار میکنم. من_آها باشه پس من تا نیم ساعت دیگه اونجام. مریم_منتظرتم خدانگهدار. من_خداحافظ. حالا من نارینه ی سمائی روبه روی اداره آگاهی جایی که مریم پارسا در اون کار میکرد قرار داشتم. حالا من قراره که یه زندگی جدیدی و شروع کنم یه زندگی بدون مامان وباباو نازی حتی بدون حضور صدرا حتی بدون حضور مادرجون…

مادرجونی که بی نهایت دوستش دارم… مادر جونی که بعد مرگه تنها پسرش سکته کرد و بعد تنها دخترش یعنی عمه ی من اون رو برد خانه سالمند. خودم روبه نگهبانی رسوندم و بعد تحویل دادن گوشیم به داخل رفتم. نمیدونستم کجا برم. خوب حقم داشتم من اولین بارم بود که پابه اداره آگاهی میزاشتم. از خانمی که داشت از کنارم رد میشد ومعلوم بود که پلیسه پرسیدم: ببخشید خانم… خانمه_بله بفرمایید. من_من با خانم پارسا کار داشتم اما نمیدونم باید کجا برم میشه من رو راهنمایی کنید. خانمه_البته عزیزم همراه من بیا… خانم راه افتاد ومن دنبالش روبه روی یه در قرار گرفت بعد از اینکه در زد صدای خانمی اومد که گفت بفرمایید خانمه درو باز کرد و رفت تو صداش رو میشنیدم: ببخشید جناب سروان خانمی اومد با شما کار دارن. اون یکی گفت: راهنماییشون کنید داخل. خانمه بهم گفت برم تو وبعد خودش رفت. وارد اتاق شدم…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
دختری که انگار از شعله‌ی درد ساخته شده؛ قلبش زخمی، نگاهش خاموش و رفتارش پر از فریادهای نگفته. در ازدحام آدم‌هایی که نمی‌فهمندش، بی‌صدا فرو می‌ریزد. چرا او باید میان این همه بیگانگی زندگی کند؟ چه سرنوشتی در کمین اوست؟ قصه‌اش هنوز تمام نشده...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    آشوبگران
  • ژانر
    عاشقانه، پلیسی، غمگین
  • نویسنده
    بانوی آتش
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    198
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,043 بازدید
  • 50,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.