خلاصه کتاب:
چند ماه از مرگ همسر مارال گذشته و حالا احمدآقا، دوست وفادار و دیرینهی شوهرش، سعی میکنه با حضور و کمکهاش از سختیهای زندگی مارال کم کنه و حمایتش کنه. اما وقتی پسرش، مالک، به این رابطهی پنهان بین پدرش و مارال پی میبره، شرایط تغییر میکنه. رفتارهای مالک بهتدریج فشارهایی رو به مارال تحمیل میکنه که او ناچار به تحمل اونها میشه...
خلاصه کتاب:
در سایهی کلبهای خاموش، باغی متروک نفس میکشد. بیصدا، بیمهمان. سارینا با هر طلوع، بیشتر مجذوب افسانههای ناگفتههای آن مکان میشود. روزی، بیآنکه بداند چرا، از حصارهای خارآلود میکند... و سرنوشت، آنسوی حصار، چشم به راه اوست.
خلاصه کتاب:
نگار همراه مادر و خواهرش زندگی میکند. اما روزی میرسد که تصمیم میگیرد دیگر فقط تماشاگر زندگی نباشد. با ورودش به یک شرکت، مسیری تازه آغاز میشود؛ مسیری برای یافتن خودش، شناختن تواناییهایش و شکستن زنجیر سنتهایی که او را محدود کردهاند. این داستان، روایت رشد، جسارت و بیداری زن جوانیست که میخواهد نقش واقعیاش را در زندگی بازی کند.
خلاصه کتاب:
در حل پرونده قتل بعد از اینکه پلیس در حل پرونده قتل پدر صحرا ناکام میماناکام میماند، سایههایی ناشناس با مزاحمت های تلفنی و پیامکهای مرموز، آرامش زندگی او را به هم میریزند. در شرایطی که همهچیز رو به بنبست است و صحرا برای حفظ جان خانوادهاش ناچار به تسلیم در برابر یک نیروی ناشناخته میشود، امیرسام پناهی .مدست مردی مرموز با گذشتهای پیچیده، به زندگیاش بازمیگردد. مردی با شغلی مبهم و رفتاری رمزآلود که میکوشد اعتماد صحرا را به دست آورد…
خلاصه کتاب:
سوگل، دختری با قلبی لبریز از مهر و نگاهی غرق در اندوه، در میان طوفانی از دروغ و فریب، آرام و بیصدا قدم برمیدارد. دروغهایی که از زبان کسانی بیرون آمدهاند که روزی پناهگاهش بودند، کسانی که گمان میبرد دوستش دارند. اما حقیقت، چهرهای دیگر دارد؛ گاه بیرحم و آزاردهنده، آنگونه که دل را به لرزه میاندازد. باران، در این قصه، نشانی از پاکیست، نوای آرامش الهی، بخششی از آسمان برای شستن سیاهی گناهان. هر قطرهاش، آینهای از وجود خداوند است. سوگل هنوز در ابتدای راه ایستاده؛ اما حتی در این آغاز، زخم خیانت را با تمام وجود حس میکند. آنچه نباید میدید، مقابل چشمانش جان میگیرد و لحظههایی تلخ و فراموشنشدنی را برایش رقم میزند. او، دختر سادهدلی که هنوز به معصومیت باور دارد، بهتدریج درمییابد برای ماندن در این دنیای پرفریب باید قوی بود. باید جنگید، باید ایستاد، و اجازه نداد تاریکی، راهی به قلب روشن و مهربانش بیابد.
خلاصه کتاب:
مردی که شهردار یک شهر است و حالا نمایندگی کندید مجلس شده است، پسری 29 ساله به نام باراد دارد. باراد، قهرمان قصهی ما، صاحب یک باشگاه بدنسازی است؛ پسری که زیاد «قیصر» است و غیرتش از زمین تا آسمان فریاد میکشد. وقتی دوستش دوستش تعارض میگیرد، باراد طاقت نمیآورد و در یک کوچه تنگ چاقو را در شکم متجاوز فرو میکند. درست همان لحظه، دختری شاهد این صحنه میشود؛ دختری وحشتناک که از ترس، دو روز از خانه بیرون نمیآید. اما در روز سوم، چاقویی در پهلوی خودش احساس میکند که به او میگوید: «سوار شو...» از همینجا یک عشق خاص و ناب متولد میشود. عشقی که داستان فضای پرالتهاب آغاز، طعم شیرین و دلنشینی دارد. آماده یک رمان پرهیجان و پرعشق باشید!
خلاصه کتاب:
نبات ملکزاده، دختر ۲۰ سالهای که در دل روستایی قدیمی بزرگ شده، یکی از معدود کسانی است که برای ساختن آیندهاش راهی شهر شده است. و اما خاقان، پسر بزرگ مرحوم جهانگیر ایزدی… مردی که جذابیت سرد و مغرورش، هیبتی ترسناک به او داده است! پس از مرگ تراژیک برادر و همسر برادرش، خاقان قاتل را به زندان میاندازند و فرزند پنجماهه ای آنها را به سر پرستی میگیرند. اما در این میان، نبات برای نجات تنها برادرش باید به پذیرش سرنوشتی غیرمنتظره میشود…
خلاصه کتاب:
من برای سلطنت زاده شدم، اما این سرنوشت را خود انتخاب نکردم! در میان همگان، وجودم فریاد میزد که چیزی فراتر از جسمم، و همین «فراوانی» را به گناه من بدل کردند. قاضی، با چشمانی پر از خشم، بیرحمانه حکم کرد. مرا طغیانگر نامیدند، از خویشتنم تبری جستند و تبعیدم کردند. من در برابر فرمان سر فرود آوردم؛ آری، پذیرفتم. و در همان لحظه صدای خرد شدن تاجی دروغین، فریاد زد که هرگز سزاوار این نقش تحمیلی نبودهام. تاجی که نه از زر بود و نه از شأن، تنها باری بود بر سرِ زنی که باید آزاد میبود.
خلاصه کتاب:
از کنار یه هیولا به کنار یه قاتل افتادم... قاتلی که فقط با خشونت اشناست. وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو میشکنه یا تو رو... نیلوفر ابی یه رمان ۴ جلدیه، هر جلد راجب همون شخصیت هاست و ادامه جلد قبلیه و شخصیت ها عوض نمیشن. ابتدای رمان عوض شده. یه تغییراتی وسطاش داشته و پایانش که کلا عوض شده ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.