خلاصه کتاب:
شهرزاد، دختری از سرزمین عطر و هنر، پس از سالها زندگی در فرانسه، به ایران بازمیگردد. بازگشتی نه از سر دلتنگی، بلکه برای دیدار با مردی که خانوادهاش او را برای ازدواج برگزیدهاند. مردی که از دوستان قدیمی پدرش است و در ظاهر، همهچیز تمام به نظر میرسد. اما خیلی زود، چهره واقعی این مرد را میشود. مردی با درون تاریک، اسیر بیماریهای به نام سادیسم؛ انسانی که لذت را در آزار دیگران میجوید. شهرزادی که خود را گرفتار کابوسی میبینند، تصمیم به فرار میگیرند. اما سرنوشت بازی دیگری برایش در آستین دارد. در جریان فرار، سانحهای تصادف میشود؛ اتفاقی که نه پایانی، بلکه آغازی بر داستانی از هیجان، احساس و کشف دوباره خویشتن است.
خلاصه کتاب:
سوگل، دختری با قلبی لبریز از مهر و نگاهی غرق در اندوه، در میان طوفانی از دروغ و فریب، آرام و بیصدا قدم برمیدارد. دروغهایی که از زبان کسانی بیرون آمدهاند که روزی پناهگاهش بودند، کسانی که گمان میبرد دوستش دارند. اما حقیقت، چهرهای دیگر دارد؛ گاه بیرحم و آزاردهنده، آنگونه که دل را به لرزه میاندازد. باران، در این قصه، نشانی از پاکیست، نوای آرامش الهی، بخششی از آسمان برای شستن سیاهی گناهان. هر قطرهاش، آینهای از وجود خداوند است. سوگل هنوز در ابتدای راه ایستاده؛ اما حتی در این آغاز، زخم خیانت را با تمام وجود حس میکند. آنچه نباید میدید، مقابل چشمانش جان میگیرد و لحظههایی تلخ و فراموشنشدنی را برایش رقم میزند. او، دختر سادهدلی که هنوز به معصومیت باور دارد، بهتدریج درمییابد برای ماندن در این دنیای پرفریب باید قوی بود. باید جنگید، باید ایستاد، و اجازه نداد تاریکی، راهی به قلب روشن و مهربانش بیابد.
خلاصه کتاب:
لیلی، دختری خودساخته و مستقل، با تمام سختیهای زندگی دست و پنجه نرم میکند. او با مادر بیمارش تنها زندگی میکند؛ مادری که به بیماری قلبی پیشرفته مبتلاست و برای نجات جانش، نیاز فوری به جراحی دارد. لیلی تمام تلاشش را برای تأمین هزینههای درمان میکند، اما بیپشتوانگی مالی خیلی زود او را به بنبست میکشاند. در حالیکه وضعیت مادرش هر روز بحرانیتر میشود، لیلی در ناامیدکننده ترین لحظهی زندگیاش با مردی جوان و مرموز به نام ارشیا روبهرو میشود؛ مردی که پیشنهادی عجیب و دور از انتظار دارد: «فقط یک شب، در برابر تمام هزینههای درمان...»
خلاصه کتاب:
سنتی دیرینه، آغشته به خون و غرور، سالهاست در دل طایفهای بزرگ و پرنفوذ ادامه یافته؛ آیینی تاریک که بقای آن گاه به قیمت جان انسانها تمام شده است. این رسم شوم، همچون میراثی نفرینشده، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده… و اکنون تنها وارث آن، خدیو است. مردی قدرتمند، هوشمند و بیرحم، که خود قربانی همین سنتهاست. زخمی کهنه در دل دارد و سوگند خورده تا این چرخه را برای همیشه پایان دهد. اما چه میشود که خدیو پس از سالها، توبهاش را میشکند؟ و راز این آیین مرموز چیست که حتی مردی چون او را تا لبهی مرز جنون میکشاند؟
خلاصه کتاب:
چهار خال روی میز بود... و تو، از همان خشت اول، دل را حکم کرده بودی. من اما، بیهراس، سیاهبرگهایت را بریدم. حالا نوبت توست؛ اگر حکم بازی در دل است، دلهایت را رو کن...
خلاصه کتاب:
دستان سپهسالار، نوهای شریف و نیکنام از خانوادههای محترم، در محلههای دلانگیز و آرام به حرفهای آرایشگری است. مردم محل بهواسطهی خوشنامی و معتبر پدربزرگش، حاجکربلایی، او را «نوهحاجی» میخوانند. اما سرنوشت مسیری پرفراز و نشیب برای او رقم میزند. درگیر ماجرایی پیچیده و هیجان انگیز میشود که در آن، برای حفظ عشق و احساسش، آبروی خود را در کف میگذارد. نقطه شروع همه چیز، ازدواج غیرمنتظره است: ازدواج با جانا، دختری که خواهرزاده دشمن دیرین اوست. جانا که زخمی از گذشته دارد، دستان را مأمور انتقام میپندارد، گمان میبرد تا نقش محل را بازی کند. اما دستان، این جوانمرد دلپاک، تصمیم میگیرد این دختر باشد و بهای سنگینی، از آبرویش مایه میگذارد. آتش عشق او آنچنان گرم و سوزان است که میتوانی دل جانا را آب کند، اما آیا جانا میتواند باور کند که پشت این غرور، عشقی صادقانه نهفته است؟
خلاصه کتاب:
با ناپدید شدن کهربا و بازگشت غافلگیرکنندههای کیاراد، نامزد پیشین او، همه چیز رنگ میبازد و میانها برهم میخورد. در میان این آشوب، کامران شمس، جوانی باغیرت، باوقار و وفادار، چونان کوهی استوار در کنار کهربا ایستاده است. دختری که سالها بیهیچ پیوند خونی، خواهر خویشتن از او پاسداری کرده است. اما وابستگیها، بیآنکه بخواهی، کمکم ریشه میدانند. احساسی که در سکوت شکل گرفته، در دل زمزمه ها شکوفا می شود. در همین گیرودار، کیاراد بازمیگرداند؛ با حسرتی میان و نیتی برای جبران گذشته. اما آیا زخمهایی که خیانت بر جا گذاشتهاند، التیامپذیرند؟ ماجرا با ورود به یک مناقصهی بزرگ تجاری شکل تازهای میگیرد. جایی که کامران و آرشام، دو شریکی که از برادر به هم نزدیکترند، باید در برابر رقبایی سرسخت باشد، نهتنها از آن استفاده کنند بلکه از غرور، عشق و سرنوشت خود دفاع کنند.
خلاصه کتاب:
در حل پرونده قتل بعد از اینکه پلیس در حل پرونده قتل پدر صحرا ناکام میماناکام میماند، سایههایی ناشناس با مزاحمت های تلفنی و پیامکهای مرموز، آرامش زندگی او را به هم میریزند. در شرایطی که همهچیز رو به بنبست است و صحرا برای حفظ جان خانوادهاش ناچار به تسلیم در برابر یک نیروی ناشناخته میشود، امیرسام پناهی .مدست مردی مرموز با گذشتهای پیچیده، به زندگیاش بازمیگردد. مردی با شغلی مبهم و رفتاری رمزآلود که میکوشد اعتماد صحرا را به دست آورد…
خلاصه کتاب:
نامدار خسروپناه، ماساژدرمانگر جوانی است که با مأموریتی پنهانی قدم به خانهای مرموز میگذارد. او که برای دستیابی به محرمانه و رساندن آن به رئیسش، خدیو هژبری، نقشه ای دقیق کشیده شده، با اطلاعات هویت جعلی به عنوان ماسور وارد پانسیون معروف می شود. اما ورودش به این عمارت، برای درگیری با رویدادهایی تیره و وهمانگیز آغاز میشود. چرا که بانوی صاحبخانه، زن مرموز و پرنفوذ، همان ابتدا از او میخواهد تا «شاهماهی» پانسیون شود. لقبی که معنایش چیزی فراتر از ظاهر آن است. شاهماهی بودن یعنی اطاعت بیچونوچرا از صاحبخانه و پذیرفتن نقش مردی که پس از او، در رأس قدرت پانسیون قرار میگیرد...
خلاصه کتاب:
خودم کردم این تاریکی رو. خودم با دستای خودم همه چی رو سوزوندم. برای چی؟ برای حرفهای یه آدم فریبکار. همونی که مدعی میکرد پرهیزکاره، ولی عملاً یه گناهکار تمومعیاره بود. هی با خودم تکرار کردم: «گناهکار… گناهکارم» تا بالاخره همون چیزی شدم که ازش میترسیدم. اونم با اون ظاهر شفاف و معصومش، تونست همه رو گول بزنه، ولی من… من دیدم. وقتی ظاهرش شکست، حقیقت نمایان شد. گناه پشت گناه، پلیدی پشت پلیدی. و من؟ نفرت رو توی قلبم کاشتم و بزرگش کردم. الان دیگه اون نفرت سلطنت میکنه… روی دل سنگی من. منم شدم بخشی از این تاریکی… آرشامم… گناهکار با اسمی که دیگه پاک نمیشه… تباهکار به رسم یه روح زخمی.
خلاصه کتاب:
«معشوقه ماه» روایت زندگی دختری است به نام مهگل؛ دختری زیبا و نجیب که برای نجات خود و مادر بیمارش، رؤیاهایش را کنار میگذارد. او تحصیل را رها میکند و برای تأمین مخارج زندگی به عنوان منشی وارد یک شرکت میشود. اما نگاههای طمعکارانهی پسر رئیس، او را وادار به استعفا میکند. در حالیکه مادرش با سرطان خون میجنگد و مهگل در تنگنای مالی دستوپا میزند، خانوادهی همان رئیس برای خواستگاری از او پا پیش میگذارند. پاسخ مهگل منفی است... تا وقتی که بهزاد، پسر رئیس، در ازای ازدواج، وعدهی درمان مادرش را میدهد. مهگل، ناآگاه از دسیسههای پنهان این خانواده، وارد بازی خطرناکی میشود؛ بازیای که پایانش به زندان ختم میشود...این رمان ترکیب دو رمان عشق و احساس من و آبی به رنگ احساس من از همین نویسنده هستش که ایشون بعد از چاپ کتاب اسامی شخصیت ها و اسم کتاب رو تغییر دادن.
خلاصه کتاب:
«معشوقه ماه» روایت زندگی دختری است به نام مهگل؛ دختری زیبا و نجیب که برای نجات خود و مادر بیمارش، رؤیاهایش را کنار میگذارد. او تحصیل را رها میکند و برای تأمین مخارج زندگی به عنوان منشی وارد یک شرکت میشود. اما نگاههای طمعکارانهی پسر رئیس، او را وادار به استعفا میکند. در حالیکه مادرش با سرطان خون میجنگد و مهگل در تنگنای مالی دستوپا میزند، خانوادهی همان رئیس برای خواستگاری از او پا پیش میگذارند. پاسخ مهگل منفی است... تا وقتی که بهزاد، پسر رئیس، در ازای ازدواج، وعدهی درمان مادرش را میدهد. مهگل، ناآگاه از دسیسههای پنهان این خانواده، وارد بازی خطرناکی میشود؛ بازیای که پایانش به زندان ختم میشود...این رمان ترکیب دو رمان عشق و احساس من و آبی به رنگ احساس من از همین نویسنده هستش که ایشون بعد از چاپ کتاب اسامی شخصیت ها و اسم کتاب رو تغییر دادن.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.