خلاصه کتاب:
مقصد کجا بود؟ سر قبر من! چمیدونم بابا فقط میروندم تا برسم یه جایی که بتونم این حجم احساسات مزخرف و خاک بر سری رو توش خنثی کنم. مسئله این بود که این خوابی که امشب دیدم فرق داشت. خیلی خیلی واقعی بود. اون مردو انگار میلیاردها سال بود میشناختم. صداش عطرش بزرگی دستاش، چهره اش، همه و همه برام آشنا بودن! ولی الان که بهش فکر میکنم هیچ چیزی ازش یادم نیست، هیچی! لعنتي! چقدرم توی خواب دوستش داشتم! حتی تصور هم نمیکردم بتونم یه آدمو تا اون حد دوست داشته باشم!
خلاصه کتاب:
دیزی از سنین کودکی پدرش را از دست داده و مادرش برای فراموش کردن غم از دست دادن همسر به چیزای بد روی آورده و کاملاً او و برادرش را به حال خود رها کرده دیزی که خود به مراقبت نیاز داشت... حالا میبایست مسئولیت برادر ۶سالهاش را به عهده بگیرد و از او نگهداری کند بالاخره روزی مادرش آن دو را رها کرده و تمام پولهای آن ها را با خود برداشته و میبرد. دیزی و برادرش را تنها… بدون کوچکترین پول و پشتیبانی میکند. دیزی مجبور میشود ترک تحصیل کرده و برای امرار معاش کار پیدا کند. اما بعداز تحمل سختی های فراوان و بالاخره پیدا کردن کاری در یک مغازه جواهر فروشی …
خلاصه کتاب:
نامشروع روایت زندگی جانان است . جانانی که در مهمانی یکی از دوستانش توسط فردی ناشناس مورد دست درازی قرار میگیرد و این در حالیست که فقط چند هفته به عروسیش مانده است. زمانی همه چیز خراب میشود که متوجه بارداریش میشود و این تازه اغاز ماجراست …
خلاصه کتاب:
همیشه به اینجای ماجرا که میرسید از فکر و خیال میامدم بیرون. دیگه چهره ای از اون پسر دستفروش تو ذهنم نبود و نمیتونستم ادامهی خاطراتم رو بدون صورتش تصور کنم. راسته که میگن از دل برود هرآنکه از دیده رود. منم همین طوری شدم، سالیان سال از اون قضیه گذشت و هر روز یه چیزی از اون فرد رو فراموش می کردم. دختری هستم عاشق یه پسر دستفروش شدم و بهش پول دادم تا بره برای خودش کار پیدا کنه و بیاد خواستگاریم ولی اون پسر میره و دیگه پیداش نمیشه. چندسال بعد که میخواستم فراموشش کنم میفهمم پسره رئیس شرکتی هستش که توش کار میکنم ...
خلاصه کتاب:
تابان دختر یکی از مسئولین سرشناس کشور است که در یک شرکت ساختمانی مشغول فعالیت است و با رئیس شرکت رابطهی عاشقانهای دارد. درست زمانی که تابان از شرکت برای انجام مأموریتی عازم سفر میشود، فردی از گذشتهی تلخش سر راهش سبز میشود و او را ...
خلاصه کتاب:
حامد قرار بود جای همهی نداشته هامو پر کنه، جای برادرش محمد رو... قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل آدم نمیره. اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود. حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم...
خلاصه کتاب:
همه آنچه که الساندرو دی لوسی از زوجه خود میخواهد یک پسر است و بعداز یک سال و شش ماه زندگانی مایوس کننده تمام چیزی که ترزا از همسر سردش میخواهد جدایی است، آلساندرا برای بستن معاهده ای تجاری با پدر ترزا به خانه آن ها میآید و ترزا با اولین دیدار دلباخته الساندرو میشود اما آلساندرو که مردی تاجر، تودل برو و دوست داشتنی بین تمام زن ها است هیچ اشتیاقی به دختر کمرو و سربه زیر مانند او ندارد، پدر ترزا با دیدن عکس العمل دخترش نسبت به این مرد جوان به این سرانجام میرسد که …
خلاصه کتاب:
شاید همه "نیک" صداش کنن، و خودش هم اینجوری ترجیح بده. اما من همه نبودم! بنابراین اگه یه روزی مجبور بشم صداش کنم حتما دامینیک یا عنچهره صداش میزنم. البته به احتمال زیاد دومی رو بگم! جذابیت دامینیک همه دخترای اطرافش رو تحت تاثیر قرار میده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزهای میشه برای دامینیک تا با اذیتها و شیطنتهاش توجهشو جلب کنه ...
خلاصه کتاب:
ژینا دختری معمولی که همراه دوستاش به خونه های جن زده میرن... آخرین خونه ای که ژینا میره اتفاق های عجیبی براش میافته و در راه برگشتن تصادف میکنه... و ژینا به کما میره... ژینا در کما به حقایقی میرسه که زندگی اش رو تغییر میده ...
خلاصه کتاب:
دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش دست درازی میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه... بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست سال پسره برای انتقام از دختره برمیگرده و ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.