خلاصه کتاب:
نبات ملکزاده، دختر ۲۰ سالهای که در دل روستایی قدیمی بزرگ شده، یکی از معدود کسانی است که برای ساختن آیندهاش راهی شهر شده است. و اما خاقان، پسر بزرگ مرحوم جهانگیر ایزدی… مردی که جذابیت سرد و مغرورش، هیبتی ترسناک به او داده است! پس از مرگ تراژیک برادر و همسر برادرش، خاقان قاتل را به زندان میاندازند و فرزند پنجماهه ای آنها را به سر پرستی میگیرند. اما در این میان، نبات برای نجات تنها برادرش باید به پذیرش سرنوشتی غیرمنتظره میشود…
خلاصه کتاب:
رمان «روژیار» روایتگر زندگی دختری به نام دلا است؛ دختری که ده سال از زندگیاش را در تنهایی گذرانده و خانوادهاش به او پشت کردهاند. اکنون مردی وارد زندگیاش میشود که خود از عمق همان گذشتهای میآید، اما هیچکدام از آنها از این حقیقت خبر ندارند... رمان «روژیار» شامل صحنههایی است که ممکن است برای همهی سنین مناسب نباشد.
خلاصه کتاب:
پول برای من همهچیز نیست. من این کار را برای خودم انجام میدهم، برای هیجان، برای رهایی از روزمرگیهای خستهکننده. این کار برای من یک هدف است، یک رسالت انسانی. انجامش میدهم تا چهرهای واقعی آدمهایی مثل تو را پشت اسم و رانت هر کاری میکنند و از فرار میکنند، میکنند. این کار برایم یک مصرف شده، تنها چیزی که آرامم میکند، چهرهای فاصد امثال شماست. برای همین از هیچچیز نمیترسم، حتی اگر بهایش جانم باشد و در نهایت توسط یکی مثل تو از بین بروم باشد.
خلاصه کتاب:
آهار دختری است که سرنوشت، بیرحمانه در بیستسالگی او را بیوه میکند. برای فرار از ازدواجی ناخواسته با مردی که هم سن پدرش است، چارهای جز پناه بردن به اتاق اردوان پاشا نسب، برادر شوهر سابقش، ندارد. مردی که برخلاف ظاهر سرد و مغرورش، عشق را دوباره در دل آهار زنده میکند. اردوان، جوانی سرکش و بیباک، پس از دو سال دوری، به ایران و خانهاش بازمیگردد؛ بازگشتی که او را در برابر عشقی ممنوعه قرار میدهد—بیوهی برادرش، زنی که برای فراموش کردنش از ایران گریخته بود. اما سرنوشت، بازی تازهای را آغاز کرده است. آهار برای رهایی از سرنوشتی که دیگران برایش رقم زدهاند، به اردوان پناه میآورد و این نزدیکی، زخمهای کهنه را دوباره باز میکند...
خلاصه کتاب:
ژیار راشد، مردی از تبار کردها، برای محافظت از مادر و برادر کوچکش باید شغل اجدادیشان را که همراه با مرگ و خون است، بپذیرد. این شغل، او را به دنیای تاریکی میکشاند که هیچ راه بازگشتی ندارد. دشمنان برای نابودی ژیار نقشه میکشند و در یک حمله ناجوانمردانه، همسر و فرزندش میشوند. ژیار در این حادثه به شدت آسیب میبیند و به کما میرود. پس از مدتی، ماهلین، زنی که به شکلی عجیب به زندگی یا پیوند می خورد، وارد داستان می شود و با دیدن ژیار، روند زندگی هر دو دگرگون می شود. حقیقتهای جدید میشوند و مسیر زندگی ژیار به سمت ناشناخته پیش میرود.
خلاصه کتاب:
دختری که زیر بار زندگی خم نشده، حتی وقتی تکیهگاهی ندارد… با تمام تنهاییاش، هنوز دلگرمی عزیزانشه، هنوز پناه می ده، بیمنت، بیتوقع. شکنندهست، اما نشکسته… آسیب پذیره، اما با ارادهای که کوه رو به زانو درمیاره. دختری که دردهاشو لبخند پشتی پنهان میکنه تا کسی نفهمه چه طوفانی درونشه… با قدمهایی استوار، راه میره برای ساختن فردای بهتر… نه برای خودش، برای اونایی که براش موندن. اما پشت اون همه قوی بودن، هنوز یه دختره… از جنس دل، از جنس احساس… کسی که هنوز دلش یه شونه میخواد تا گاهی بهش تکیه بده. دختری که فکر میکنه دیگه چیزی از احساس براش نمونده… ولی یه جای ته قلبش هنوز میتپه…
خلاصه کتاب:
حامی رییس یه شرکت گردشگری هواییه و شادلی یه اشپز رستوران هر دو در یک مهمانی شرکت میکنن شادلی به عنوان اشپز و حامی مهمان زمانی که در حال خودشون نیستن اتفاقی باهم میخوابن ک موجب بارداری شادلی میشه شادلی قبل اینکه حامی ببینتش از مهمونی میره ولی چند ماه بعد که میفهمه...
خلاصه کتاب:
آلا میثاقی، دانشجوی بااستعداد پزشکی، درست در آغاز دورهی کارورزیاش، با بحرانی در خانواده روبهرو میشود؛ بحرانی که همهی برنامههایش را زیر و رو میکند. آنها مجبور به ترک خانهشان و بازگشت به محلهای میشوند که سالها از آن فاصله گرفته بودند. محلهای که حالا زیر سایهی نام سنگین حاتم سلطانزاده نفس میکشد؛ مردی که نهتنها گذشتهی پدر آلا را به یاد میآورد، بلکه با حضورش آرامش و آشوب را همزمان به زندگی آلا میآورد. در میان کشمکش خانواده، کارورزی و خاطرات خاکخورده، آلا با حاتم وارد بازیای میشود که قرار نیست همه چیزش در اختیار او باشد...
خلاصه کتاب:
کیارش عادل بعد از سالها به ایران برگشته تا بیزینس خودش رو راه بندازه، اما هنوز خوب جا نیفتاده که خودش رو درگیر ماجرایی پیچیده و پر از ابهام میبینه. دختری باهوش و خطرناک، که گذشتهای تاریک در دلش نهفته، بیوقفه نقشه میکشه تا کیارش رو به زانو دربیاره. در حالی که کیارش در تلاش برای حفظ جایگاهش در دنیای تجارت جدیده، نمیدونه از کجا ضربه میخوره و چرا گذشتهش اینطور سایه انداخته. اما چیزی که اوضاع رو بحرانیتر میکنه، عشقیه که نباید اتفاق میافتاد—عشقی ممنوعه، خطرناک و وسوسهبرانگیز که هر روز بیشتر بهش وابسته میشه... تا وقتی که حقیقتی تکاندهنده همه چیز رو بههم میریزه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.