خلاصه کتاب:
حلما سه روز قبل از عقدش به تولد صمیمیترین دوستش میره و اونجا حسابی نوشیدنی و ابمیوه میخوره، پلیس همه رو دستگیر میکنه و آبروی نامزدش و حاجی باباش میره... برخلاف تصورِ حلما، امیریل حاضر نمیشه عقد رو بهم بزنه و هردو با هم ...
خلاصه کتاب:
دختری بزرگ شده پرورشگاه با هزار جور بدبختی برای خودش خونه ای دست پا کرده ولی سر بزنگاه متوجه کلاه بزرگی که سرش گذاشتن میشه خونه جدید و آمال آرزوهایش به نام شخصی دیگر است. و آن شخص پسری جذاب و همه چیز تمام...
خلاصه کتاب:
عاشقانهای که به ثمر نمیرسه و بعد از عقد داماد عاشق دختر عموی عروس میشه. سروه دختر زیبایی که به خاطر مزاحمت های وقت و بی وقت مسعود جواب مثبت به شهابی میده که ادعای عاشقی داره. اما با بلایی که مسعود سرش میاره ورق زندگیش بر میگرده ...
خلاصه کتاب:
آمین دختری معصوم که با خانواده عموش زندگی میکنه و پسر عمو باهاش سر ناسازگاری داره... امین بعد از فوت عموش به خارج سفر میکنه و فرد موفقی میشه تا اینکه ازدواج میکنه... این خانواده یه برند معروف دارن به اسم "تــاژ" اما دنیا همیشه برای امین نمیچرخه یه روز دوباره شکست میخوره بعد از دیدن خیانت همسرش و شکست خوردن در برابرش... آمین به ایران بر میگرده و دوباره سورنا رو میبینه... او دیگه سورنای سابق نیست خیلی عوض شده و اما عاشق ...
خلاصه کتاب:
روایتی عاشقانه بین دختری با قلبی پر از مهر و پسری تنها و پرازکینه و نفرت از زندگی... به زودی رونمایی میشود از داستانی بسیار زیبا و عاشقانه هایی بسیار لطیف و خاص همراه شوید با توتیا و امیرپاشا. توتیایی که چشمان امیرپاشا میشود در تاریکی این زندگی پر از جبر. «دلم تاریک بود، چشم بهانه بود، تو در قلبم روشن شدی» ...
خلاصه کتاب:
به پادشاهی اونها خوش اومدین... هرگز فکر نمیکردم دوباره پامو اینجا بزارم. ولی ۴ سال بعد من اینجام، برگشتم تا سال آخر دبیرستانو توی رویال هارت بگذرونم و مجبور به روبرو شدن باجیک کاوینگتون شدم. اولین دوستم، اولین عشقم... فقط اون، همون پسری نیست که قلبمو بهش دادم. این جیک جدید به همون اندازه که جذابه، بیرحم هم هست و مصممه زندگیمو به جهنم تبدیل کنه. به همراه خانواده و رفقای ظالمش. اگه جیک کاوینگتون میخواد که من برم... باید بیشتر تلاش کنه...
خلاصه کتاب:
اول زندگی من یک جدال بود، بعد از آن به قهر پرداختم... وقتی آمدی معامله کردمت. با خودش... با خدایی که سال ها قهر بودمش. اما هیچ وقت فکر نمیکردم این معامله را ببازم. تو که آمدی، با خودت آشتی را رقم زدی... چیزی که فکر میکردم حتی در کفن هم رخ نخواهد داد ...
خلاصه کتاب:
برنامه ریزیهای ازدواج دوست صمیمیاش برای کریستن حسی تلخ و شیرین در بر دارد. مخصوصاً وقتی با بهترین مرد دنیا جاش کاپلند آشنا میشود. او بامزه و جذاب است و هیچوقت هم کنایههای همیشگی کریستن به او برنمیخورد و همیشه هم برای گرسنگیهای کریستن یک مرغ اِنچیلادا آماده دارد. حتی سگ کریستن، استانتمن مایک هم او را میپرستد. تنها مشکل این است که جاش یک روزی خانوادهای بزرگ می خواهد. کریستن میداند که او بهتر است با زن دیگری باشد، ولی همانطور که کشش بینشان ریشه میداوند، دور نگه داشتن او از خودش، برایش سختتر و سختتر میشود...
خلاصه کتاب:
صدای داد و فریاد مرد ستونهای خانه را میلرزاند، زن ترسیده کنارش رفت: عزیزم آروم. -یه هفتهست ازش خبری نیست. -شاید براش اتفاقی افتاده! -نمیبینی تو نامه چی نوشته؟ آب دهانش را قورت داد، میدانست! متن نامه را از بر بود... دخترش رفته بود تا عاشقی کند و وای به روزشان اگر این عشق خطا میرفت! -عزیزم... -اون دختر زیر دست تو بزرگ شد. آهی کشید؛ وقتی شاگرد اول مدرسه بود دخترِ عزیزم خطاب میشد و حالا شده بود دخترِ ... -با اون پسرهی الدنگ فرار کرده. -صداتو بیار پایین همسایهها میشنون. مرد با نفرت به همسرش زل زد ...
خلاصه کتاب:
در شبی که باران همزمان متوجه خیانت خواهر و نامزدش و همچنین بالا کشیدن داراییشان توسط دشمنی مجهول می شود، توسط نامزدش سعید به او داروی مخدر تزریق میشود. او که در گریز از سعید است حینی که هوشیاری اش تحلیل می رود کسی را زیر میگیرد و با تهدید های سعید بنا بر لو دادنش به پلیس، مجبور به فرار از ایران میشود و اتفاقاتی گریبانش را میگیرد که پس از چندین ماه تصمیم به بازگشت میگیرد تا از دست رفته هایش را پس بگیرد ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.