رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان متهم‌ رمانتیک

رمان متهم‌ رمانتیک اثر لیلی محمدحسینی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

هفده‌سالگی برای شبنم، فقط یک سن نبود؛ مرز بین ناآگاهی و واقعیت بود. تا اون روز، زندگی‌اش پر از رویاهای نادیده بود، تا اینکه یک شک مثل خوره افتاد به دلش. شک، مثل نوری کورکننده وارد ذهنش شد و وادارش کرد چیزهایی رو ببینه که شاید بهتر بود هیچ‌وقت نمی‌دید… اما واقعیت، همیشه بهایی داره. شبنم چشم‌هاش رو از دست داد؛ اما در ازاش، حقیقت رو با تمام وجود لمس کرد. و حالا… باید راهی رو توی تاریکی پیدا کنه که برای خیلی‌ها تو روشنایی هم گم شده.

تکه ای از رمان متهم‌ رمانتیک

به نه بسنده کردم. به اون نه اعتماد کرد که دیگه پای اریا رو وسط نکشید ولی نمیتونستم برای هیچکدوم دلیل بیارم شاید برای این که دلیلم با عقلم متضاد بود اما حسی بهم می گفت باید هرچه زود تر جدا بشم. – پولشو از کجا میاری؟ – کار می کنم. – چه کاری؟ – یه کاری دیگه. – احمقی بخدا. – تازه فهمیدی؟ – دارم باهات جدی حرف میزنم. مگه بچه ی دوساله ای که لج کنی قهر کنی و گریه زاری راه بندازی واسه یه اسباب بازی به درد نخور؟ – بیخیال ماکان. من همیشه فکر میکردم چه بلایی سرم مامان میاد الان میبینم زندگی خوبی داره منم حق دارم برای اهدافم بجنگم. با عصبانیت داد زد و گفت: – پدر نداری فکر کردی ناموس هیچکسی هم محسوب نمیشی؟ این از دختر بودنت اون از چشمات من اصلاً نمیدونم چرا باید زندگی که داری و ول کنی و برای خودت مشکل بتراشی. پوزخند زدم و ساکت شدم.

سخته فقط خودت بدونی با انتخابی که همه ی شرایطت بر علیهت بشه احساس خوبی پیدا میکنی یا حتی فراتر اون انتخاب به تو وصله زده میشه و کمکم مریضت می کنه. درسته… مریضم کرد. بد هم مریضم کرد. دعوای مامان با من همه جا پیچید. ماکان اصلاً به دیدنم نیومد. مسافرت لغو شد و مهرداد بارها نه قاطع میگفت و من قاطعتر روی موضعم پافشاری می کردم. خانم علیانی هم نتونست منو درک کنه. مهدیه گفت اگه من بخوام برم اونم باهام میاد و همین شروع دعواهای جدید بود. تنها کسی که موافق بود آریا بود که دلیلش از روز هم روشنتر بود. کیمیا خانم شامم رو روی میز گذاشت و رفت. ابدا دست به غذا نزدم و قهر بودم. بلکه این مامان بود که منو طرد کرده بود و میخواست برام محدودیت درست کنه. روی سنگی نشستم و پاهای بدون کفشم رو روی چمن ها کشیدم. صبح بود و پرنده ها آواز سر داده بودن. باد با اونا هم صدا شده بود

هفته ی بدی رو گذرونده بودم. برای اولین بار توی عمرم مامان من و توی اتاق حبس کرده بود و این صبح اولین صبحی بود که تونسته بودم از پنجره ی اتاقم بیام بیرون. باید کوتاه بیام؟ نه… هربار از فکر کردن به نرفتن مثل کسی میشم که طناب دور گردنش انداختن. توی سرم زدم و گفتم: – چه مرگت شده؟ تمومش کن دختر. بلند شدم و از پنجره خودم و بالا کشیدم. چند بار تلاش کردم که دستم به نرده بوم خورد و پایش کج شد. دستهام رو بالای سرم گرفتم خم شدم. یکی از دستهام رو از سرم جدا کردم و به جای نرده بوم دست زدم. عجیب بود که به دیوار نچسبیده بود و روی سرم هم نیوفتاده بود. یه دفعه صدای محکم برخورد نرده بوم به دیوار رو شنیدم. بازم که به من مدیون شدی. بلند شدم و از ترس اینکه نکنه نرده رو نگه داشته باشه تا روی من بندازه دستمو به سمت دیوار بردم که با مطمن شدن از رفع خطر صاف وایسادم. کوتاه گفتم: – ممنون.

دوباره دستام رو دو طرف پنجره گذاشتم و خودم رو کشیدم بالا ولی لحظه ی آخر ضربه به پشت پام خورد که از درد روی زمین نشستم. – چرا میزنی؟ آی پام درد میکنه. توی یه حرکت با عصا زدم بهش صدای آخش بلند شدو من با فراغ بال لبخند زدم. – دیوونه. شانس منو ببین از این همه دختر گیر این افتادم. – این مشکل خودته نه من. تو کلاً مشکل ذهنی داری وگرنه میفهمیدی چه همخونهی خوبی گیرت اومده. کنارم نشست و گفت: – حیف که اول صبح حال ندارم دور درخت ببندمت و با توپ بزنمت. از درد پام لبم و گاز گرفتم و دستم و به سمت عصا بردم که زودتر از من گرفتش – اهوی… یه بار زدی کافیه دوباره بزنی همین جا چالت می کنم. چشم غرهای رفتم و گفتم: – عصا رو بده قول می دم نزنمت.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
هفده‌سالگی برای شبنم، فقط یک سن نبود؛ مرز بین ناآگاهی و واقعیت بود. تا اون روز، زندگی‌اش پر از رویاهای نادیده بود، تا اینکه یک شک مثل خوره افتاد به دلش. شک، مثل نوری کورکننده وارد ذهنش شد و وادارش کرد چیزهایی رو ببینه که شاید بهتر بود هیچ‌وقت نمی‌دید… اما واقعیت، همیشه بهایی داره. شبنم چشم‌هاش رو از دست داد؛ اما در ازاش، حقیقت رو با تمام وجود لمس کرد. و حالا… باید راهی رو توی تاریکی پیدا کنه که برای خیلی‌ها تو روشنایی هم گم شده.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    متهم‌ رمانتیک
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    لیلی محمدحسینی
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    636
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 570 بازدید
  • 50,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.