دانلود رمان فال نیک از بیتا فرخی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۲۳۳
خلاصه رمان:
همانطور که کوله سبک جینش را روی دوش جابهجا میکرد، با قدمهای بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایهای خالی میچرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند اتفاق میافتاد از همان وقت که زنگ خبر گوشیاش به صدا درآمده و جیران هم بعدش تماس گرفته بود و به عمد با آن لحن اغواگرش ماشین رختشویی فخری خانم را در دلش روشن کرده بود! یاد فخری خانم لبخندی کمرنگ بر لبش نشاند و با خودش فکر کرد اگر زن بیچاره بداند اسم ماشین لباسشوییاش را روی دلآشوبههایش گذاشته است کلی تعجب میکند!
قسمتی از داستان فال نیک :
کلافه از تخت پایین آمدو از روی درآور بسته سیگارو فندکش را برداشت قبل از خواب دو تا کشیده بود و حالا باز هم یکی میخواست عادت به کشیدن چند سیگار پشت هم نداشت ولی امشب این استوانههای کوچک مضر و تلخ بدجور او را به خود میخواندند. راه گرفت سمت تراس ودهمان طور که
سیگار را گوشه لب گذاشته بود و فندک میکشید تا نرده ها رفت و خیره شد به سیاهی دریا روز خسته کننده ای را پشت سرگذاشته بود و در حالت معمول باید هفت پادشاه را خواب میدید ولی به طرز اعصاب خردکنی خواب ازسرش پریده بود در واقع به برکت وجود یامی آن چند شب درست نخوابیده
بود و حالا هم دوباره فکرش رفته بود سمت آن دختربچه ای که مثل سنگی بزرگ افتاده بود وسط زندگیشان. با دیدن شخصی که کنار ساحل قدم میزد توجهاش جلب شد مسلماً او کسی غیر از دختر عصبانی و مستأصل جمعشان نمیتوانست باشد آن موهای مجعد که در هوا پخش بود حدسش را به
یقین بدل کرد؛ پکی عمیق از سیگارش گرفت؛ نفس پردودش را رها کرد و سیگار را در خاک باغچهی کنار دستش فرو برد عجیب بود بخواهد به این دختر فکر کند اما ناخواسته زیر لب زمزمه کرد “پیمان احمق” و پاهایش او را سمت ساحل کشید خیلی زود هانا را دید که وارد آلاچیق پارچه ای شد …