خلاصه کتاب:
محسن برادر گلاویژ برای انتقام برای شکنجه عکس های برهنه اش رو برای نامزد گلاویژ فرستاد. عکس هایی رو نشون عماد داد که هیچ وقت واقعیت نداشت ...
خلاصه کتاب:
رمان طرار روایتگر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستورانهای زنجیرهای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس ...
خلاصه کتاب:
مهندسی که در یک روستای کوهستانی ناشناس و در سکوت زندگی میکنه. از خانوادهش جدا شده و به خاطر اختلافاتی که داشته و مرگ همسرش این زندگی رو ترجیح میده اما با امدن دوست صمیمی و برادر خانومش آرامشش به هم میریزه. با ورود خانم دکتری برای کار در خانه بهداشت روستا، میان این دو اتفاقات و حس هایی به وجود میاد ...
خلاصه کتاب:
منصور و شیرین زندگی جالبی ندارند. پر از کشمکش و سردی، تنها دلخوشی شیرین دخترشان شادی است و تنها ریسمانی که اون را در این زندگی نگه داشته است ولی برای منصور اینطور نیست، بالاخره تصمیم به جدایی میگیرند ولی چیزها انطور که شیرین میخواهد پیش نمیرود...
خلاصه کتاب:
رمان در مورد عشق یه دختر نویسنده به پسریه که معتاده به نوشیدنی و هم دانشگاهی قدیمیشه، این عشق تا کجا دووم میاره و آیا میثم قدر این فداکاری رو میدونه؟
خلاصه کتاب:
یزدان کیانی، مرد مقتدرو مرموزیه که به دنبال پیدا کردن قانتل همسرشه. کسی که به عنوان مقتول دستگیر شده، پسر عموشه اما یزدان خوب میدونه پسر عموش قاتل نیست. و برای همین به دنبال پیدا کردن قاتل اصلی میافته. سروین پایدار دختر جسورو باهوشیه که به تازگی با پسرعموی یزدان نامزد کرده و حالا با زندان افتادن علی، با یزدان همدست میشه تا قاتل اصلی رو پیدا کنند و علی رو نجات بدن. در پی معماهای حل نشدنی قتل همسر یزدان، سروین و یزدان به باند خطرناکی نفوذ میکنن و توی این راه رفاقتی دوست داشتنی بینشون شکل میگیره. رفاقتی که رنگ و بویی از عشق میده اما ...
خلاصه کتاب:
"تو آمدی که دنیای مرا زیر و رو کنی" میدانی اولینبار کی حس کردم که دوستت دارم؟ دوست داشتن که نه؛ میگویم "دوست داشتن"، چون نامی برای حسِ جدیدم، پیدا نکردهام. اما حس عجیبِ خوشایندی بود، که به سراغ من آمد. دلم یک جوری شد در آن لحظه؛ نمیدانم دقیقاً چهجوری اما انگار چیزی در دلم تکان خورد و بعدش یک دنیا حسهای مختلف داشتم در وجودم که نمیدانستم باید چه کارشان کنم! فکر میکنم آنچه که تکان خورد، دروازهی احساساتم بود؛ دری که من رو به تمام دنیا بسته بودمش، برای دوست داشتنِ تو باز شد ...
خلاصه کتاب:
محراب فتوحی، مشاور تحصیلی دبیرستان دخترونه که فقط تو مقطع کنکور کار میکنه! ادم فوق العاده جدی و بددهن، که تو حرفه و شغلش با هیچکس تعارف نداره و بدجور سختگیره... نسیم سرخوش، دختر شر و شیطون و بی ادبی که مدام به پر و پای این آقای مشاور میپیچه و مدام کل کل میکنه... ولی عاقبت همچین دختری تو حرفهی محراب فتوحی، چیزی نیست جز ...
خلاصه کتاب:
رسم عجیبی دارد این دلتنگی... وقتی دلت تنگ میشود، حجم بزرگش مانند بغض در گلو مینشیند؛ مانند اشک از چشم سرازیر میشود و مانند دستی نامرئی، قلبت را در هم میفشرد. تو را چنان در دنیای شیرین خیالت اسیر میکند تا به خود میآیی میبینی رویت چروکیده و مویت سپید شده؛ اما این دلتنگی به قوت خود باقیست ...
خلاصه کتاب:
به سختی تن رخمی و چاک چاکش را روی زمین می کشید ؛اما با هر تکانی که میخورد، درد جانکاهی در رگ پی اش می نشست و ناله ی ضعیفش بلند میشد... با زحمت خودش را به گوشه ی سلولش رساند و تکیه اش را به دیوارسرد و نمورش زد نفس نفس میزد و گلوی زخمی از فریادهایش ،خشک شده بود قطرات ریز ودرشت عرق روی صورتش سُر میخورد و سوزش زخم هایش را بیشتر میکرد ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.