رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان صحرای ویرانگر

رمان صحرای ویرانگر اثر فرشته تات شهدوست لینک مستقیم دانلود فایل PDF رمان – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

در حل پرونده قتل ​بعد از اینکه پلیس در حل پرونده قتل پدر صحرا ناکام می‌ماناکام می‌ماند، سایه‌هایی ناشناس با مزاحمت‌ های تلفنی و پیامک‌های مرموز، آرامش زندگی او را به هم می‌ریزند. در شرایطی که همه‌چیز رو به بن‌بست است و صحرا برای حفظ جان خانواده‌اش ناچار به تسلیم در برابر یک نیروی ناشناخته می‌شود، امیرسام پناهی .مدست مردی مرموز با گذشته‌ای پیچیده، به زندگی‌اش بازمی‌گردد. مردی با شغلی مبهم و رفتاری رمزآلود که می‌کوشد اعتماد صحرا را به دست آورد…

تکه ای از رمان صحرای ویرانگر

وقت ندارم مهندس ؛ میخوام هرچه زودتر برگردم تهران دلم شور مامان اینارو میزنه از طرفی هم باید هیراد رو پیدا کنم به امید خدا آدرس شو پیدا میکنم؛ فردا میرم فردا رو ازت گرفتند رات سراغش از کجا معلوم ؟ شاید امیدوارم که این طور نباشه دل مو خالی نکن من به بیبی باشه. اراجیف توی دادم. امیرسام پوفی کشید و با کلافگی به ساعت ایش نگاه کرد: «داره شب میشه صحرا یارو خونه اش وسط قبرستونه میخوای بگی نمیترسی؟» –تو میترسی؟ ازت سؤال کردم. این سؤال منم هست ترس برای مرد چیز مضحکیه؛ پس فرقی نمیکنه برای منم وسط میدون مواد بخوام شاخ و نداره چه برم تو قبرستون… چه چه جلوی یه معتاد تشنه ی اوکى ؟ کفیری هه یه کی می میشه؟» وست او زیادی خونسرد بود. شد و ناباورانه سر تکان داد تو همه دل و جرئت و از کجا میآری چشمان دخترک خیره صحرا این بار کمی واقعی تر لبخند زد.

هستی؟ این نگاه بی تفاوتی به او انداخت و آستین پالتوی امیرسام را بین دو انگشت کشید راه بیافت؛ داره شب میشه مهندس خیلی خسته ام. امیرسام کنارش بود و روی موهای خود دست میکشید «خسته ای و تو ولایت غریب فکر ماجراجویی زده به سرت ؟ پیش اومده این روی این کار خوشم می آد. حالا هم که فرصتشم میبینم. چه طور؟ فکر میکردی یه . ر لوس و از خود راضی ام ؟ تو فکر ، تازه دارم نهی نمی کردم انقدر جیگر از خود راضی که هستی ولی فـ داشته باشی خنده اش گرفته بود؛ اما نمیخندید چپ نگاهش کرد و امیرسام لبخند زد. لحظاتی بعد جلوی تاکسی سرویس بودند. از آن جا تا قبرستان با ماشین ده دقیقه راه بود. امیرسام کرایه را حساب کرد و راننده دنده عقب گرفت. جلوی یک در آهنین بزرگ بودند که امیرسام نگاهش را از سردر متروکه ست.» آنجا گرفت و با شک زمزمه کرد.

«انگاری صحرا سر تکان ده را اطراف گورستان چرخاند و به دیوارهای کوتاهش زد: «راننده گفت کمی پایین تر افتاد از اینجا یه روستای دور توقع یه جای گردشگری رو نداشتم با این حساب امیرسام لبخند زد و صحرا سمت در برداشت… و او سایه به سایه اش بود و با شیطنت گفتمی «سعی کن ازم دور نشی؛ اینجا دارالرحمه ست به حد کافی هم کهنه و قدیمیه یهو دیدی زیر پات خالی شد و رفتی تو یکی از همین قبرا … میخندید و صحرا حرص میخورد چیه ؟ با خودت دعای ر و بلا آوردی؟» صدباره دفع شده بودی اگه بلای جون ای توتا خیلی بی ادبی جناب مهند می خوای بگی بلا نیستی ؟ نه ویرانگری از بلا بدتری دعای
پس مجبورم باهات بسازم اما من مجبور نیستم تو رو تحمل کنم تو رو خدا مجبور شو. هم نداریم؛  نخوام تو کنارم باشی کیو باید ببینم؟ هنوز از مادر زاده نشده؛ نمیتونی ببینی.

وای سرم رفت صدات عصبیم میک نگو دقیقه هیچ و… لطفاً! کنه به خدا چند از صدای من به خاطر آب و هوای سنگین قبرستونه. میگن بعد ، آفتاب اجنه ها سر و کله شون پیدا میشه ور سر و گوش آب میدن تا که میشه دهنتو ببندی؟ شرمنده این یه قلم در نداره پناهی ؟ و طایفه شون این دور و نشه. امیرسام به ناگه قهقهه زد و صدای خنده اش به طرز دهشتناکی توی قبرستان متروکه پیچید ته دل صحرا یک آن خالی شد و کنار یکی از قبرها ایستاد. خورشید کرده و هوا نسبتاً تاریک شده بود. چراغ مدتی را روشن کرد و با اخم تشر زد: «این چه قوه ی گوشی ان طرز خندیدنه ؟ » هویدا بود و هومی کشید اینجا الان یه جوریه که ا با خوش آهنگ ترین ردی از خنده هنوز در صدای پس صدای ممکن هم قربون صدقه ی . حد پیش نمایش فیلمهای ترسناک میره و بیخودی به خنده ی من گیر نده.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
در حل پرونده قتل ​بعد از اینکه پلیس در حل پرونده قتل پدر صحرا ناکام می‌ماناکام می‌ماند، سایه‌هایی ناشناس با مزاحمت‌ های تلفنی و پیامک‌های مرموز، آرامش زندگی او را به هم می‌ریزند. در شرایطی که همه‌چیز رو به بن‌بست است و صحرا برای حفظ جان خانواده‌اش ناچار به تسلیم در برابر یک نیروی ناشناخته می‌شود، امیرسام پناهی .مدست مردی مرموز با گذشته‌ای پیچیده، به زندگی‌اش بازمی‌گردد. مردی با شغلی مبهم و رفتاری رمزآلود که می‌کوشد اعتماد صحرا را به دست آورد…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    صحرای ویرانگر
  • ژانر
    عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده
    فرشته تات شهدوست
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    2038
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,720 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.