خلاصه کتاب:
حَوا میمیرد. قلبش از کار میایستد و از خواب بیدار نمیشود. فرزندانش جمع میشوند دورِ هم، فرزندانی که از او زخمخوردهاند؛ آدمهایی که حالا نمیدانند بابتِ مرگ او چه حسی باید داشته باشند. آنها میخواهند گذشته را با حوا دفن کنند و افشای رازها، به آنها میفهماند که هرگز نمیشود گذشته را دفن کرد...
خلاصه کتاب:
پسر جوونی به خاطر کار، از آمریکا به ایران میاد. در خلالِ کار، تصمیم میگیره دنبالِ بهونه ای بگرده که مادرش رو بعد از بیست و پنج سال به ایران بکشونه. بهونه ای که دنبالشه، هم مربوط میشه به گذشتهی مادرش و هم عاشق شدنِ خودش …
خلاصه کتاب:
در مورد دختریه به اسم اناهید یلدا... دختری مغرور… زیبا … اناهید عاشق... عاشق خانوادش… بعد مرگ خواهرش اناهید به کشور پدرش ایران بر میگرده تا انتقام خواهرشو بگیره... ولی به خاطر مشکلی که برای پسر عموش پیش میاد…مجبوره خودشو فدا کنه… مشکلی که زندگی اناهید رو دچار تغییر و تحول میکنه....
خلاصه کتاب:
در مورد دختری به اسم بهانه که مدرس زبان در آموزشگاه هستش و به طور اتفاقی مترجم یک شرکت میشه و با مردی به اسم سپهبد شمسایی آشنا میشه و همین آشناییت باعث اتفاقاتی در زندگی بهانه میشه و....
خلاصه کتاب:
داستان راجب دختری از جنس شیطنت که میفهمه گرگینس و معشوقه باباش طلسمش کرده. راه شکستنش از دست دادن پاکیشه و حتی مجبور به رابطه نادرست با داداشش میشه... فقط عشق حقیقی اون میتونه اینکارو بکنه وگرنه دختر قصه ما میمیره و اون...
خلاصه کتاب:
بارت مددی، آخرین بازماندهی مافیا قاچاق که توانست از حصار پلیسها فرار کند و خدمتکار خنگش را هم بتواند از دست دشمنانش حفظ کند! حالا او به دنبال انتقام از کسانی است که موجبات از دست دادن قدرتش را فراهم کردهاند. اما غافل از نفوذیی که...
خلاصه کتاب:
آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال... آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی میفهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم میگیره از قدرتش سو استفاده کنه و از آرایه میخواد که در ازای امضای مجوز پرستار بچه اش بشه تا اینکه ...
خلاصه کتاب:
داستان راجع به پسری سنگدل. پسری که واسه یه شب هیجان دست به هرکاری میزنه حتی به قیمت جونش! پسری به نام کارِن! دختری مغرور، لجباز وخودخواه، دختری عاشق خانواده وموقعیت مالی... دختری به نام دایانا! کارن ودایانا سرراه هم قرار میگیرن، غافل ازاینکه...
خلاصه کتاب:
_آفتاب پهن شده، تو تازه داری میای؟ اشک در چشمان سیاه و کوچک رعنا حلقه زد. صدای زن لرزه بر اندامش انداخته بود. همین زنی که با نام اوستا او را میشناخت. با آن که از ترس سر به زیر انداخته بود میدید که صبح تازه متولد شده و هنوز جوان است، پس چرا اوستا به او میگفت لنگ ظهر است؟ صدای هراس آور اوستا باز هم طنین افکند: پس چرا همینطور واستادی! زود باش فضله های مرغو جمع کن. و او که از دیدن فضله های مرغ و خروس ها دلش خالی میشد. همچنان که با دستان کوچکش مشغول جمع کردن فضله های مرغ بود احساس اندوهی درونش را میخراشید ...
خلاصه کتاب:
اربابی از تبار سیاهی، قدرت، دروغ، حیله، نفرین و خشونت دختر ارباب دختری از جنس سکوت، آرامش، پاک، ساده و عاشق. خدمتکار ارباب پسری از جنس سنگ، پر از نفرت، پر از انتقام اما مهربون. حالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب مچشون رو میگیره حالا چی در انتظار این دو نفر است...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.