خلاصه کتاب:
رمان در مورد دختري به نام ترنمه که زن مردي به نام پرهام کيا هستش که پرهام و تمام افراد خانواده ترنم از ترنم متنفرن و يجورايي از همشون طرد احساسي شده و براي اين که بفهمين چي باعث اين نفرته و آيا واقعا ترنم قصه ما يه کاری کرده یا نه با من همراه باشيد…
خلاصه کتاب:
نفس دختری که بخاطر شرایط زندگیش، با زیبایی خیره کنندهش مردهای پولدار و گاهی زن دار رو به خودش جذب میکنه با اونا صیغه میکنه و بعد با تهدید ازشون پول میکشه، تا اینکه با مردی خشن و جذابی به اسم آریا صدر آشنا میشه. با هم عقد میکنند بی خبر از اینکه آریا از گذشتهی سیاهش خبر داره و قصدش...
خلاصه کتاب:
يكي از روزاي عادي مثل همه روزاي ديگه وسط ظهر يهو هوا تاريك ميشه درست مثل شب اتفاق عجيبي ميوفته انگار ماه و خورشيد در مدار عجيبي رو به روي هم قرار ميگيرن. هم ماه خاموش ميشه هم خورشيد و در كسري از ثانيه تمام آسمان به رنگ خون در میاد... این پدیده نادر ۲۴ ساعت طول میکشه و در طی این ساعات همه مردم دچار بیهوشی غیر عادی میشن. وقتي خورشيد گرفتگي تموم ميشه و اسمون به حالت عادي در مياد ديگه هيچكس ادم سابق نيست هيچكس انسان نيست هركي با توجه به خوي پنهان درونش تغيير شكل پیدا کرده و هرکس به موجود دیگه ای تبدیل شده ...
خلاصه کتاب:
جانا دختری که چرخ فلک او را ناگزیر میکند تا تن به عقد مردی از جنس ثروت دهد زندگی به کام او نمیچرخد تا اینکه لب به سیب ممنوعهی شیطان میزند و همان جا دل و قلبش به تسخیر ممنوعه شیطان زندگی اش در می آید. عشقی ممنوعه، عشقى آمیخته به پاکى و گناه، پر از فراز و نشیب و غیر قابل پیش بینی ...
خلاصه کتاب:
گروگانگیری در عمارت شایگان... تمنا، دختری که عاشق زندان بانش میشه بدون اینکه بدونه این مرد سرگرد نفوذیه اربابیه که با پیشنهاد وحشتناکش زندگی دکتر رو به آتش میکشه. مرد کر و لال مرموزی که راز بزرگ این داستان...
خلاصه کتاب:
اون قدرتمند بود، بزرگ و رییس من بود، یک ترکیب کشنده! وقتی توی رزومه شغلیم دروغ نوشتم نمیدونستم خیلی قضیه مهمی باشه. قرار بود برای یک زن کار کنم، البته فقط فکر میکردم یه خانمه… اما جولیان مسترز قطعا یه مرد کامل بود… از اون نوع مردهایی که توی خواب میبینی. بچههاش شیطون بودن و من از پنجره جاسوسیش رو کردم و وقتی داشت کاری زشت و درعین حال دلفریب انجام می داد مچش رو گرفتم. روز دوم بدتر هم شد...
خلاصه کتاب:
اون جذاب بود. در تموم انگلیس بدترین شهرت رو داشت. با تمام مدلها و بازیگرهای مشهور قرار میذاشت و به یه زنباز شیاد معروف بود. اولین ملاقاتمون توی یه عروسی بود جایی که اون من رو تا بیرون تعقیب کرد. دومین ملاقاتمون منجر به دعوایی بزرگ شد که آخر سر از خونهام بیرونش کردم. سومین ملاقاتمون، وقتی بود که من به یه قرار کورکورانه رفتم. وقتی از اون طرف میز یه جفت چشم آبی آشنا رو که روبروی دوستم نشسته بود دیدم سوپرایز شدم. سپس یه ایمیل بهم داد و لیستی از سی دلیلی که من باید باهاش سر قرار برم رو ردیف کرده بود ...
خلاصه کتاب:
اون جذاب و محتاطه. از همون لحظهی اولی که چشمامون با هم قفل شد میدونستم پر از مشکله. سرکارم باهاش ملاقات کردم، روز اولی بود که باریستا شده بودم. اون لبخند زد و من ذوب شدم… سپس قهوهای که درست کردم رو مزه کرد و بخاطر طعم بدش انداختش دور. دوباره روز بعد و روزهای بعد اومد. از قهوههام متنفر بود اما مدام برمیگشت. بازیشو میدونستم. به قهوهام میگفت مرگی توی فنجون و من بهش می گفتم هدیهای از طرف خدا برای زنها. دروغ هم نمیگفتم سپس بیرون کافی شاپ همدیگه رو دیدیم و اون زمان بود که همه چیز جالب شد ...
خلاصه کتاب:
داستان مربوط به دختری به نام یاسی است که یه دختر جسور و در کل مستقله که برای کار به عنوان پرستار وارد خانواده ای میشه که پدر بچه ها فلج بوده و رابطه احساسی بین یاسی و فرزان که فلج هستش ایجاد میشه و ...
خلاصه کتاب:
صحرا ریاحی دختری ۲۰ساله دانشجوی رشته پزشکی از خانواده ای بسیار متعصب.. صحرا برعکس خانواده اش دلش پراز حس زندگیه.. خودشو خوشبخت ترین فرد روی زمین میدونه اما واسه کامل شدن خوشبختیش جای یه چیزی رو توی قلبش خالی میدونه.. اونم عشقه! دلش میخواد با عاشق شدن خوشبختیشو کامل کنه.. همیشه و همه جا دنبال شاهزاده سوار براسبش میگرده تااینکه، یه روز برفی بامهراد مهرآذر آشنا میشه و از اون به بعد سرنوشت صحرا به مهراد گره میخوره.. مهرادی که مریضی روانی داره و اتفاق های غیرقابل پیش بینی میفته!!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.