خلاصه کتاب:
آیمان که به بهانه درس و دانشگاه از روستای کوچکشان به تهران گریخته و به عنوان مدل برای میکاپ آرتیست ها و عکاس ها مشغول به کار میشود. غافل از سو استفاده گرهایی بد ذات و چه ساده به هراج میرود. آبروی دخترانه اش! اما خب هنوز بزرگ مردانی هستند که شانس زندگی او باشند و نگذارند که او بیش از این در منجلاب آلودگی فرو رود ...
خلاصه کتاب:
دربارهی سوفیا است دختری که عاشق دوسته پسرخالش بهراد میشه غافل از اینکه بهراد عاشق دوست سوفیاس و سوفیا رو فقط برای بازی میخواد و درست زمانی که بهراد میخواد از سوفیا سواستفاده کنه پسرخالش یاسین ...
خلاصه کتاب:
امیر هاتف امانی معروف به، سوز رپر موفقیه که مجبور میشه عشقش نعنا رو که به سختی بهش رسیده رو تنها بزاره و خودشو گم و گور کنه... بعد از دوسال دوباره سرو کلش پیدا میشه و میفهمه ک بچه داره و میخواد تمام تلاششو بکنه که عشقش و بچشو برگردونه پیش خودش... اما نعنا هیچ جوره دلش باهاش صاف نمیشه و باید دید سوز موفق میشه یا نه...
خلاصه کتاب:
این رمان روایت زندگی پسر خان یک روستا به اسم علیرضا است که به شدت عاشق یک دختر رعیت به اسم سحر است علیرغم مخالف های شدید خانواده با سحر ازدواج میکند و بعد از ۵ سال یک روز زودتر از همیشه به خونه میاد و متوجه خیانت زنش با چوپان خونشون هادی میشه درجا همسرشو میکشه و به دنبال هادی که فرار کرده بود میره اونو هم به قتل میرسونه، اما هادی یک زن صیغه ایی به اسم پریماه داشته که اونو به خونش میاره تا انتقام خیانت اون دو تا رو از پریماه بگیره تا ...
خلاصه کتاب:
داستان در دهكده اي كوچيك در شمال ايران اتفاق ميافته. دهكده اي در محدوده كوه بيكي (بيكي به معني چنگال گرگ) دهكده اي كه طبق خرافات هر بيست و پنج سال زيبا ترين دختران روستا ناپديدي ميشن و بعد از ۳ ماه برميگردن... بدون اينكه چيزي به خاطر داشته باشن و بدون اينكه ديگه... ماه خون، داستان تي تي (به معني شكوفه) دختري 17 ساله در اين روستاست ...
خلاصه کتاب:
این رمان در مورد دختری به اسم شیرین که بعد از فرار از دست پیمان به همراه خواهرش شیدا گیر یه دسته خون آشام میوفتن. شیرین بعد از اینکه از ماجرا خبر دار میشه درصدد اینکه از اونجا برن اما همه چی با مرگ خواهرش بهم میریزه ...
خلاصه کتاب:
اولین باری که مریک کرافورد رو دیدم در طول مصاحبه کاریم بود. خب از نظر فنی، من اون رو بیست دقیقه قبل تر وقتی یهویی وارد اتاق پِرُویی که چند ساختمون پایین تر از محل مصاحبه ام بود دیدم. من داد زدم، اون فریاد زد. بعد از اینکه باهاش کل کل کردم، تونستم در رو، روی اون عوضی ببندم. همانطور که میتونید تصور کنید وقتی متوجه شدم اون مرد بی ادب قراره رئیس جدیدم باشه، وحشت کردم. با اینحال بنظر میرسید اون من رو نشناخته یا من اینطور فکر میکردم ... تا اینکه در طول مصاحبه دوباره باهم دعوا کردیم و اون بهم گفت ...
خلاصه کتاب:
داستان زندگی دختری به نام ماهرخ... دختری خیلی آروم اما بعضی اوقات شیطون، پر از شرم دخترانه و عاشقانههای ناب ... تا به حال تو زندگیش با هیچ پسری رابطه نداشته اما... دختری که به دست پدرش روبه تباهیست.. معاملهی ناموس در اِزای مواد.. و پسری از جنس مردانگی و آتش، که زندگی دختر را بخاطر انجام وظیفه نجات میدهد.. اما منجی او میشود، و عشق مهمان ناخواندهی دل او... منجی که زندگی سرشار از هیجان و عشق برای دختر میسازد ...
خلاصه کتاب:
من یاشارم.. هیولایی تشنه به خون، هیولایی برخواسته از ناامیدی و رنج.. هیولایی که در میان تاریکیها رشد کرد و خود را به جهان نشان داد. پسری که در پسِ خرابههای شهر بزرگ شد.. پسری که روح و جسمش با درد و رنج عجین شده بود. پسربچهای که تنها به دنبال یک زندگی بود، یک آرامش.. یک زندگی عادی همانند دیگر مردمِ شهر، اما دنیا با من خوب تا نکرد. پس من تبدیل به چیزی شدم که همه از او نفرت و وحشت داشتند.. یک هیولا که تنها با سرخی خون سیراب میشد. این منم، یاشار.. پسری از تبار درد و غم.. هیولایی که برای انتقام از دنیا و مردم ظالمش بیدار شده بود!
خلاصه کتاب:
فیاض مرد خشن و زخمخوردهای که توی نوجونیش توسط یه زنِ زیبا و افسونگر چیزهای کثیفی رو تجربه میکنه که در آینده باعث ایجاد بُعد روانیش میشن و از تمام زنها بیزار میشه، حالا با نزدیک شدنش به دخترِ اون زن سعی داره گذشتهش رو تلافی کنه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.