خلاصه کتاب:
هوای گرم و شرجی بندرگاه نفس را تنگ میکرد و بر پوست های آفتاب سوخته و عریان آدمیان داغ مینشاند. صیادان در گروه های چندنفری سوار بر بلم دل خلیج را شکافته و تورهای خود را به درون آب میافکندند. پسر جوان خسته و ناامید بر شن های ساحل نشسته و زانوانش را بغل گرفته و به رقص قایق ها در تلاطم امواج مینگریست ...
خلاصه کتاب:
برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یک جور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار میکوبید! ...
خلاصه کتاب:
"مسحور" جدال بین احساس و غرور دو نفر... از یک طرف دختری که جسورانه بزرگترین بحرانش رو از سر میگذرونه و در مقابلش مردی که باعث این بحران بوده، مجنون وار دل میبازه و سعی میکنه با بهونه جبران مافات همون بحران، حرف دلش رو به کرسی بنشونه ...
خلاصه کتاب:
بهش میگن گورکن، یه قاتل زنجیرهای حرفهای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره... تشنه به خون و زخم دیدست... رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه... چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست... حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک بکشه! و با چهرهی واقعی او آشنا بشه... حکم میگه که باید اسیر بشه، اسیر او اما...
خلاصه کتاب:
الینا نریمان دانشجوی تئاتر است او در یک خانواده ثروتمند و بیقید زندگی میکند، مادرش مدتها قبل با استاد موسیقی اش فرار کرده و او را تنها گذاشته است. الینا علاقهای به دنیای پدرش و خانهشان ندارد و همیشه کمبود پدری واقعی و مادری دلسوز را احساس میکند. یک روز در دانشگاه که الینا از روابط روزمره با دوستان و کلاسهایش خسته است، در حال قدمزدن به کافهای به اسم «کافه کتاب» که تازه در نزدیکی دانشگاه بازشده، میرود. وقتی برای سفارش دادن کاپوچینو به سمت پیشخوان میرود، متوجه میشود مرد میان سال تقریبا چهل و چند ساله صاحب کافه دچار نقصی در پای خود است. طولی نمیکشد که متوجه میشود که صاحب کافه دکتر جانبازی است که تازه به ایران برگشته و کلی هم کتاب نوشته و ترجمه کرده است ...
خلاصه کتاب:
ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافظ زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه، ازش جدا میشه. با نابود شدن زندگی ناز، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و تو این راه از سیاست مدار بزرگی کمک میگیره تا ...
خلاصه کتاب:
ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه. روزی از روزا، این دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره و نمیدونه. قراره بخاطر این سس خردل زندگیشون بهم گره بخوره! ...
خلاصه کتاب:
بذار از خودم برات بگم! یه بدن پر از زخم... دستایی که مدام میلرزن و یه گلو پر از بغض. روحی پر از درد و قلبی که یخ زده. یه آدم کلافه که سعی داره بخوابه. یه آدم که وقتی با خودش حرف میزنه از کلمه خفه شو زیاد استفاده میکنه. یه آدم که دیگه به چیزی فکر نمیکنه. فراموش کرده! من خیلی خستم. از صداهای بلند آدما خستم. از دور بودن خستم. از خستگی همیشگیم خستم از تو خستم حتی از خودمم خستم .. کاش این ادما میتونستن کمی شبیه تو باشن. نبودت واقعا ترسناکه ...
خلاصه کتاب:
دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس میکنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس میکنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار میشنوید و فکر میکنید قبلا شنیدید... فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصهی ما همهی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشتهاش میترسه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.