رمان شب طاهره اثر بلقیس سلیمانی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها
در جریان انتخابات انجمن اولیا و مربیان مدرسه دخترش، طاهره کریم قاسمی به طور اتفاقی با «مرضیه»، یکی از دوستان قدیمی دانشجوییاش، روبهرو میشود. دیداری از بیش از سی سال، بعد از تلخی و تلخی از خاطرات پرفراز و نشست گذشته برمیدارد. مرضیه، رف روزهای دیدار تاریخ شصت، قول دوباره میدهد، و همین وعده، ذهن طاهره را به عقب میبرد. روزهایی که تنها ۱۷ سال داشت و در آستانه مرگ پدر، به خواست خانوادهاش برای آرامش خاطر او، به عقد پسرعمویش احمد درآمد. در روستای گوران، زندگیاش مسیر تازهای گرفت؛ مسیری که با غیبتی احمد، هوادار یک سازمان سیاسی، به خاطرهای مبهم تبدیل شد. احمد رفت، اما دل طاهره با او ماند…
تازه ای شروع شده روز قبل از فوت پدرش به مدرسه میرود پیش از خودش خبر عقدش به مدرسه رسیده دخترهای شمس آباد طوری از احمد حرف میزنند انگار که لطف خدا شامل حال طاهره شده است. طاهره میداند دختر قشنگی نیست اما زشت هم نیست میداند خیلی درسخوان نیست اما تنبل هم نیست و از همه مهمتر از این که دخترها نسبت دختر عمویی و پسر عمویی آنها را نادیده میگیرند ناراحت است خودش آن ته ته های دلش این وصلت را امری کاملاً طبیعی می داند عقد آنها اگر در آسمان ها بسته نشده که شک دارد نشده باشد دست کم در خانواده هایشان امر محتملی بوده برادرش صادق خواهر احمد را گرفته طبیعی است احمد هم خواهر صادق را بگیرد. مربی تربیتی همان اول صبح صدایش میزند و پرس و جوی زیادی درباره احمد و چگونگی این وصلت میکند و از او می خواهد هر چیزی را به دخترها نگوید.
به او گوشزد میکند گفتن بعضی چیزها گناه و مکروه است و در آخر هم او را تهدید می کند که مبادا به این بهانه الک و دولک به خودش آویزان کند یا از عطر و ادکلن استفاده بکند مدیر هم زنگ تفریح او را به دفتر میخواند و از او میخواهد فردا شناسنامه اش را با خودش به مدرسه بیاورد. طاهره هم همان طور که خواهرهایش یادش داده اند به خانم مدیر میگوید عقدی در کار نبوده یک صورت کاغذ گرفته اند و یک صیغه محرمیت خواندهاند و حتماً فردا شناسنامه اش را خواهد آورد. فردا به مدرسه نمی رود تا روز بعد از فوت پدرش به مدرسه نمی رود همه قوم و خویش ها از این شهر و آن شهر آمده اند. عباس هم با زن رفسنجانی اش آمده. همان که خواهری دارد در دانشسرای مقدماتی و احمد خواهانش بوده یا دست کم زن عباس و عباس تمایل به این وصلت داشته اند.
زن عباس طاهره را میبوسد و به او تسلیت میگوید و بعد با فاصله و با حالتی که بعدها طاهره آن را ریشخند آمیز مییابد تبریک میگوید این روزها خیلی ها به او تسلیت و تبریک می گویند و او در جواب همه میگوید: «خیلی ممنون شب اول فوت پدر احمد تا صبح کنار جنازه پدر مینشیند و با صوت قرآن می.خواند قرائت قرآنش آن قدر خوب است که خواهرها در میان واگویه ها و گریه هاشان این را هم یکی از مزیت های احمد میدانند و طاهره را خوش اقبال میخوانند احمد صادق عباس و یکی از فامیلهای دور زیر تابوت پدر میروند الیاس هم سعی میکند دستی به تابوت برساند که نمی تواند قدش کوتاه است اینها را طاهره وقتی میبیند که جنازه را سه بار روی زمین میگذارند و بلند میکنند تا پدر از این دنیا دل بکند. عمه صنوبر پرسوز و گدازترین واگویه ها را برای کاکایش می خواند. عمه که دهان باز میکند زن ها شیون میکنند.
بعدها عمه صنوبر بعضی وقتها در تهران برای هر دو برادرش مخصوصاً آن جوانمرگ که طاهره میداند پدرش است همین طور زبان میگیرد و اشک طاهره را در می آورد. از قبرستان که بر میگردند مادر و خواهرها و عمه صنوبرش به رسم معمول شمس آباد مینشینند بالای اتاق و نوبت به نوبت با واگویه ها و زبان گرفتن هایشان مجلس را می گردانند او نمی نشیند. درست است؛ او هم صاحب عزاست اما بچه تر از آن است که تمام این هفت روز را بنشیند و زبان بگیرد. اصلاً بلد نیست و از همه مهمتر کسی باید دم دست مادر و خواهرهایش باشد به تشخیص مادر زن عمو فاطمه زن صادق خواهرها و عمه صنوبر لباس سیاه نمیپوشد نه این که طاهره لباس رنگی بپوشد اما سیاه هم نمیپوشد: «سیاه شگون ندارد یک پیراهن کلوش خاکستری روشن میپوشد که خواهرش رحیمه برایش دوخته است و چادر سرمه ای خواهرش خدیجه را سر میکند.