خلاصه کتاب:
من ماهکم! وقتی باعشق ازدواج کردم فکر نمیکردم یه روزی میرسه که دوباره به خونه پدریم برگردم... حالا اما اون روز رسیده و من دوباره تنهام... تنها شدم در حالی که خواستگار سابقم همسر دخترعمومه و بازم نگاهش روی من میچرخه... مجبورم که دوباره ازدواج کنم که تو، پسر عمویی که همیشه مثل برادرم بوده میای و بهم اون پیشنهاد عجیب رو میدی... همه چیز مثل خواب میمونه اما واقعیت اینه که من محرم تو شدم... محرم مردی که یه عمر مثل برادر دوستش داشتم ...
خلاصه کتاب:
از تاکسی که پیاده شد هجوم هوای سرد دی ماه پوست صورتش را به گزگز انداخت. شال گردن بافت عزیز جون را تا روی بینی اش بالا کشید و به سمت قنادی آن سوی خیابان رفت. داخل قنادی هوا گرم بود و خبری از سوز سرمای بیرون نبود. به سمت صندوق رفت و فیشش را بیرون آورد و گفت: دیروز کیک سفارش داده بودم. لحظه ای بعد وقتی کیک خامهای سفید رنگی که رویش طرح گوشی پزشکی جا خوش کرده بود، مقابلش قرار گرفت ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.