رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان از من متنفر باش

رمان از من متنفر باش اثر مروارید لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

هشت ساله بودم که برای اولین بار با ترنتون ناکس برخورد کردم. یه برخوردی که هرگز فراموش نکردم. یه هل محکم، یه تاب بلندی که باهاش دندون جلوم از جا کنده شد. هنوز گریه‌م تموم نشده بود که پرتم کرد زمین و با قیچی افتاد به جون موهام، بی‌رحمانه. همه‌چی بد پیش رفت. و حالا، سال‌ها بعد، دوباره باهاش روبه‌رو شدم. اما این بار، ترنتونی که مقابلم ایستاده بود، جسورتر شده بود، خشن‌تر… و انگار هنوز حساب‌های ناتمومی با من داشت.

تکه ای از رمان از من متنفر باش

وایولت رو کنار لاکرش پیدا کردم، داشت با بیگ مایک حرف میزد، همونی که معروفه به دلهدزدی دخترای مدرسه. دلم میخواست بهش هشدار بدم، ولی واقعاً دیگه جزو وظایف شخصی من نبود. تازه، الان چیزای مهمتری داشتم. گفتم: “هی، میتونم یه دقیقه باهات حرف بزنم؟” نگاهم رفت سمت مایک که انگار خیلی ناراحت شد من مکالمهشونو قطع کردم. “تنها”. وایولت چشماش باز شد از تعجب وقتی منو دید. تو مدرسه خیلی با هم حرف نمیزنیم، چون کلاً از معاشرت فرار میکنیم. به مایک نگاه کرد، صاف ایستاد. اونم با بیمیلی رفت، ولی قبل رفتن گفت: “بعداً میبینمت”. تا رفت، وایولت برگشت طرفم. “چی شده؟” دستشو گرفتم و کشیدمش سمت نزدیکترین دستشویی. همهچیو چک کردم که کسی تو دستشویی نباشه. گفت: “داری منو میترسونی. چی شده؟” “شنیدی یه جنازه تو دیوِلز بلاف پیدا کردن؟” سر تکون داد. “آره، یکی با سگش پیداش کرده.

میدونم ترسناکه ولی”… وسط حرفش پریدم: “کَندی کِین بود”. خط اخماش تا سقف رفت و یه نفس سنگین کشید. “گندش بزنن”. دقیقاً. “میدونم.” شقیقه هامو ماساژ دادم. “پدرش یه جراح قلب معروفه. اسم واقعیشم شری بوده”. “جدی میگی؟ اصلاً حدس نمیزدم”. منم همینطور. معمولاً دختری که پدرش پولداره و زندگی نرمالی داره نمیره برقصه… ولی خب، کی میدونه، شاید خونش جهنم بوده. شاید بیشتر از اونی که فکر میکردم شبیه هم بودیم. ولی دیگه هیچوقت نمیفهمم… چون اون مُرده. وایولت اخم کرد. “هرچقدرم ناراحتکننده باشه، کاری از دستمون برنمیاد. نمیدونیم کَندی بیرون کار چه کارایی میکرده. شاید طرفای خطرناک داشته. ولی الان باید بریم سر کلاس. بعداً سر کار میبینمت، اوکی؟” “آره”. تا نزدیک در رسید، یه حس بد تو دلم پیچید. “وایولت؟” “هوم؟” “فقط… مراقب خودت باش”. یه لبخند مهربون زد. “همه چی درست میشه، آسپن.

گاهی زندگی گه میزنه، ولی مطمئنم پلیسا پیداش میکنن و میندازنش زندون”. آره… شاید حق با اون باشه. ولی من میدونم یه نفر هست که میتونم ازش کمک بخوام. اگه قرار بود یه انتخاب داشته باشم بین اینکه هزار تا مورچه آتیشی گازم بگیرن رو تخت زغال داغ یا اینکه یه کلمه با ناپدریم حرف بزنم… جدی جدی مورچه ها رو انتخاب میکردم. ولی متأسفانه حق انتخاب ندارم. اگه قراره حق کَندی رو بگیرم، باید پای ترنت رو بکشم وسط. همونطور که واسه پروندهی مرگ بابام بیهیچ مشکلی وارد ماجرا شد، الانم باید کمک کنه. اونقدری برام مهم بود که حتی سر کار زنگ زدم و مرخصی گرفتم تا باهاش حرف بزنم. شب اون روز، پیداش کردم تو دفترش، داشت یه چیزی تایپ میکرد. غرورمو قورت دادم و در زدم. تا منو دید، تعجب کرد. گفت: “آسپن، بیا تو”. گفتم: “یادت میاد گفتی اگه مشکلی داشتم، میتونم بیام پیشت؟”

پل بینیشو فشار داد. “ای خدا، پسر عوضیم چی کار کرده ایندفعه؟” “هیچی.” سریع گفتم. “ربطی به ناکس نداره. قضیه مربوط به… مربوط به گرفتن یه قاتله. دیشب تو دیوِلز بلاف یه جنازه پیدا شد”. “در جریانم.” دستشو کشید رو صورتش. “بابای قربانی پارتیباز با کلی پارتیبازی، خواسته افبیآی وارد ماجرا شه. ولی به نظرم مسخرهس.” تکیه داد عقب، چشماشو چرخوند. “وقت تلف کردنه. ابرو بالا انداختم. “چرا؟” نفسشو با صدا داد بیرون. “چون قربانی رقاص بود تو یه کلاب بالاشهری به اسم باشفول بیور”. تلاش کردم صورتم بیاحساس بمونه. “آهان.” گیج شدم. پیشونیمو خاروندم. “چرا وقت تلف کردنه؟” قیافش نشون میداد که داره از سوالام حرص میخوره. آهسته گفت: “تو تجربهی من، اینجور دخترا همون چیزی رو درو میکنن که کاشتن. اکثرشون دنبال کارای خلافن. نباید وقت، پول و انرژی واسشون خرج کرد.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
هشت ساله بودم که برای اولین بار با ترنتون ناکس برخورد کردم. یه برخوردی که هرگز فراموش نکردم. یه هل محکم، یه تاب بلندی که باهاش دندون جلوم از جا کنده شد. هنوز گریه‌م تموم نشده بود که پرتم کرد زمین و با قیچی افتاد به جون موهام، بی‌رحمانه. همه‌چی بد پیش رفت. و حالا، سال‌ها بعد، دوباره باهاش روبه‌رو شدم. اما این بار، ترنتونی که مقابلم ایستاده بود، جسورتر شده بود، خشن‌تر... و انگار هنوز حساب‌های ناتمومی با من داشت.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    از من متنفر باش
  • ژانر
    عاشقانه، معمایی، بزرگسالان
  • نویسنده
    مروارید
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    816
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 960 بازدید
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.