رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان دل فگار

رمان دل فگار اثر آرزو توکلی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

در دل تاریکی‌های یک باند مافیایی، اردوان چیزی را پنهان کرده که از هر جرم و جنایتی برایش خطرناک‌تر است: عشق به دختری به نام سوگند. اما عشق همیشه راز نمی‌ماند… اوستا، برادر سوگند، وقتی از این دلدادگی و خطر پیش‌رو باخبر می‌شود، نقشه‌ای می‌چیند تا اردوان را از سازمان بیرون بکشد. اما سازمان بی‌رحم‌تر از آن است که اجازه دهد مهره‌هایش به‌سادگی فرار کنند. همه‌چیز در شب عروسی به اوج می‌رسد؛ شبی که حقیقت با چهره‌ای زشت ظاهر می‌شود. تصاویری باورنکردنی، تهمت یا واقعیت؟ در این شب شوم، مرزی باقی نمی‌ماند میان عشق و نفرت، وفاداری و خیانت…

تکه ای از رمان دل فگار

هرچه سعی داشتم افکار مرموزو از خودم دور کنم؛ اما فکر کردن به ملورین اجازه نمیداد. بلند شدمو به شهرزاد گفتم حواست به بچها باشهمن باید با ملورین حرف بزنم- ولش کن بخدامگه نمیگی اردوان قسم خورده پس دیگه دردت چیه لبمو به دندون گرفتمو پوستشو کندم. نمیتونم اصلا دلم با این دختر صاف نمیشه نمیتونم – نگاهاشو به اردوان هضم کنم و بدون توجه به اصرارهای شهرزاد از خونه بیرون زدم ملورین روبروم نشسته بودو خیلی خوب میتونستم ترسو از دو دو زدن مردمکاش ببینم اردوان چه قولی بهت داده- به تتهو پته افتاده بودو با لحجه گفت چرا از خودش نپرسید کمی تندی به کلامم دادم. من دارم ازتو میپرسمببین دختر خوب هرچی تو ذهنته – درمورد اردوان رو بریز بیرونمن به این آسونی اونو به دست نیوردم که حالا دو دستی تقدیم تو کنمنمیدونم به چه دوز کلکی پات به خونش باز شده؛ اما از همین الان بهت میگم پات از گلیمت دراز تر نشه

و بهت توصیه میکنم هرچه زودتر از اینجا بری چشمه اشکش جوشید گریان بلند شدو به انگلیسی گفت اصلا شبیه حرفای اردوان نیستی و به اتاقش رفت. یک لحظه از خودمو حرفایی که بهش زده بودم بدم اومد حال خرابتر از قبل بلند شدمو به خونه اوستا رفتم. داداش پس کو اردوان. کتشو به شهرزاد داد و صورتشو بوسید رفت خونه دوشی بگیره برگرده اهانی زیر لب گفتمو با شهرزاد مشغول چیدن میز شدم در خونه به صدا در اومد اوستا بلند شد که گفتم داداش خودم درو باز میکنم- و به سمت در پرواز کردم اما همین که درو باز کردم با چهره خشمآلود اردوان روبرو شدم اردوان چیزی شده. سینه اش از شدتت خشم بالاو پایین میشد اومدم دنبال بچه هام صداشون بزن میخوام ببرمش خونه چشام حجم گرفتو ماتو مبهوت زمزمه کردم فقط بچه هات. داد بلندی زد اره فقط بچهامچون زنی که روبروم وایساده زن من نیستاون سوگندی که من عاشقش شدم تو نیستی.

انگار صاعقه به قامتم خورده بود که اینجور خشکم زده بود نگاهم افتاد به ملورین که توی حیاط نظاره گر ما بود. خشم دوید توی صورتم تو به خاطر اون دختر داری اینجور بامن صحبت – میکنی نهبه خاطر ارباب سوگندی که وقتی یه بی نوا بهش پناه میورد حاضر بود خودش سرمای سیاه زمستون توی حیاط سر کنه اما اون بی پناه جاش گرم باشه. به خاطر سوگندی که به جای دل شکستن، پناه بی پناها بود کس بی کسون بود. من ملورینو میون آشغالا توی سرمای استخون سوز اینجا پیدا کردماوستا شاهدهبابای معتادش اونو توی قمار باخته بوددقیقا حسو حالی که خودتت تجربهاش کردی یادتت میاد بهش سرپناه دادمازش مواظبت کردم همون کاری که مطمعن بودن اگه تو بودی میکردی اون جریان مامان گفتن بچها هم فقط از سر عادتت خاله بازیشون بودهملورین برای من مثل ارنوازه تا چند ماه دیگه ام بیشتر مهمون ما نیست نامزدش سربازه برگرده میره سر خونه

زندگیش حرفی برای گفتن نداشتمبد کرده بودم به گردن دختری که بی پناه بودتهمت سنگینی بهش زده بود حالم از خودم بهم خورد با آهنگی لرزون گفتم بخدا من… اره زندگیم اینبار عجولانه قضاوت کردیو تهمت زدی اردوانو کنار زدمو به سمت ملورین رفتم شرمسار به چشمای اشکینش نگاه دوختم دست بلند کردم و اشکهای شره کرده روی صورتشوپاک کردم خدا منو ببخشه که بهت تهمت زدممیدونم دلتو – شکستم با معذرت خواهیی هم خوب نمیشه؛ اما ملورین باور کن من شبیه حرفای اردوانم بغلش کردم کردمو صورتشو بوسیدم از امشب توهم عضو خونواد منیمثل بچهام ازت – مراقبت میکنمقول میدم تا عروس نشدی اجازه ندم از کنار خودم جم نخوری. وحشت زده گفتم آتش تو زندهای اخه چطور ممکنه- قهقه زشت بلندی زد هنوز مونده تا آتشو بشناسی و اسلحه هاشو به سمت اردوان گرفت جیغی کشیدمو جلوش پریدم نه تو رو خدابهت التماس میکنم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
در دل تاریکی‌های یک باند مافیایی، اردوان چیزی را پنهان کرده که از هر جرم و جنایتی برایش خطرناک‌تر است: عشق به دختری به نام سوگند. اما عشق همیشه راز نمی‌ماند... اوستا، برادر سوگند، وقتی از این دلدادگی و خطر پیش‌رو باخبر می‌شود، نقشه‌ای می‌چیند تا اردوان را از سازمان بیرون بکشد. اما سازمان بی‌رحم‌تر از آن است که اجازه دهد مهره‌هایش به‌سادگی فرار کنند. همه‌چیز در شب عروسی به اوج می‌رسد؛ شبی که حقیقت با چهره‌ای زشت ظاهر می‌شود. تصاویری باورنکردنی، تهمت یا واقعیت؟ در این شب شوم، مرزی باقی نمی‌ماند میان عشق و نفرت، وفاداری و خیانت...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دل فگار
  • ژانر
    عاشقانه، مافیایی، اربابی
  • نویسنده
    آرزو توکلی
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    566
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 2,370 بازدید
  • 50,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.