رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان تاوانی که حقم نبود

رمان تاوانی که حقم نبود اثر صفورا یارمرادی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

شوکا، دختری که دلش رو به مردی گذاشت که فکر می کرد همه چیزیه که می خواست. رویایی، خوش‌چهره، و درست همونطور که همیشه تصورش می‌کرد. اما چیزی که نمی‌دونست این بود که اون مرد، فقط سایه‌ای از یه فریب بزرگ بود. در حالی که شاهزاده‌ای واقعی قصه‌اش، مردی ساده و صادق، سال‌ها بی‌صدا در کنارش بود. ولی شوکا، محو تصویر اشتباهی از عشق، اونو پس زد… و دل اون مردی رو شکست که واقعاً لایق دوست داشتنی بود.

خلاصه‌ رمان تاوانی که حقم نبود

پوزخندی زد: _هه آره.. کلافه ادامه داد: _خستم کردی شوکا .. بسه دیگه .. داری شورشو درمیاری .. این چند سال که باهات دوستم تاحالا کاری بر خلاف اراده تو کردم؟ .. دستتو میگیرم دستمو پس میزنی .. میارمت بیرون میترسی .. یبار با اجازه خودت بوسیدمت بعدش تا یه هفته باهام سرسنگین بودی.. خسته شدم از دستت .. شرمنده خواستم چیزی بگم که دستشو بالا آورد و اجازه نداد .. سرمو انداختم پاین و ترجیح دادم چیزی نگم ترسیدم بدتر بشه … حق با اون بود .. من زیادی ترسو بودم … بی حرف دور زد و به سمت شهر حرکت کرد .. سرمو تکیه دادم به پنجره و توی فکر فرو رفتم …

بغض داشت گلومو فشار میداد … بعد از نیم ساعت کنار ماشینم نگه داشت .. پیاده شدمو درو بستم .. تا برگشتم که خدا حافظی کنم پاشو رو گاز فشار داد و از کنارم با سرعت رد شد … وارد خونه شدم و به مامان سلام دادم … بعد از یکم پرس و جوی معمولی رفتم توی اتاقم و درو بستم .. به در اتاق تکیه دادم و بغضم ترکید و اشکام روی گونم سرازیر شدن .. شروین: کلافه مشتی به فرمون کوبیدم لعنت به تو دختره ی احمق .. بازم نقشم نقش بر آب شد .. میتونستم بزور وادارش کنم اما خیلی ریسک بود …

باورم نمیشه چند ساله بخاطر این دختر پاستوریزه ی بدبخت دارم وقت خودمو تلف میکنم … پوزخندی زدم … هه دختره ی ساده … با خودش فکر میکنه باهاش با عشق ازدواج میکنم … شاها: دوماه از روزی که جناب سرهنگ این پرونده رو به من واگذار کرد میگذره .. تونستیم یکی از آدمایی که برای اردشیر کار میکرد رو پیدا کنیم و فقط تونستیم از اون فرد اسم شروین پیامی رو بفهمیم ولی هویت کاملشو نفهمیدیم فقط میدونیم توی کدوم دانشگاه درس میخونه .. دیگه سرنخی نتونستیم پیدا کنیم و عوضی توی زندان خودکشی کرد …

خودکشی اون مارو خیلی مشکوک تر کرد به زنده بودن اردشیر پارسا … معلومه از یه جایی تحت فشاره و تهدید شده که حاضر شد از جون خودش بگذره … بعد از آموزشای اولیه قرار شد توی دانشگاه شروین پیامی به عنوان استاد تدریس کنم تا شاید بتونم اطلاعات بدردبخوری بدست بیارم .. در زدم و وارد کلاس شدم … بدون نگاه کردن به دانشجوها به سمت میز استاد رفتمو پشتش نشستم … تا خواستم شروع کنم به حرف زدن صدای یکی در اومد: _هی آقا پسر .. اونجا جای استاده ها اشتباه نشستی … سرمو بالا گرفتم بهش نگاه کردم … پسری تپل با قد متوسط بود .. معلوم بود نمکدون کلاسه …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
شوکا، دختری که دلش رو به مردی گذاشت که فکر می کرد همه چیزیه که می خواست. رویایی، خوش‌چهره، و درست همونطور که همیشه تصورش می‌کرد. اما چیزی که نمی‌دونست این بود که اون مرد، فقط سایه‌ای از یه فریب بزرگ بود. در حالی که شاهزاده‌ای واقعی قصه‌اش، مردی ساده و صادق، سال‌ها بی‌صدا در کنارش بود. ولی شوکا، محو تصویر اشتباهی از عشق، اونو پس زد... و دل اون مردی رو شکست که واقعاً لایق دوست داشتنی بود.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    تاوانی که حقم نبود
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    صفورا یارمرادی
  • صفحات
    326
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 436 بازدید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.