دانلود رمان رثا از زهرا ارجمندنیا و دریا دلنواز کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی
تعداد صفحات : 1227
خلاصه رمان:
امیرعباس سلطانی، تولیدکننده جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره میکند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل میکند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین او و امیرعباس، رازی بزرگ پنهان است. رازی که به گذشته، به یک زخم… و در نهایت به یک دلدادگی منجر شده. رازی که حالا بعد از هشت …
قسمتی از داستان رثا:
“امیر عباس” با عجله کلید را در قفل حیاط چرخاندم و داخل رفتم. از ماشین عمو و حسین میشد فهمید باز هم به مهمانی دیر رسیده ام. پله ها را با دردی که پایم را رها نمیکرد بالا رفتم و دستی به موهایم کشیدم با این دیر رسیدن دیگر نمیتوانستم دوش بگیرم و سر تا پایم بوی پارافین میداد.
کفش های پشت در خانه را مرتب روی پله ها جفت کردم و به سر و صدای مهمان ها گوش دادم. مدت ها بود خنده های بلند پدر و مادرم را نشنیده بودم با آمدن این فسقلی حال و هوای همه مان تغییر کرده بود بیشتر برای هم وقت میگذاشتیم و بیشتر دور هم جمع میشدیم و من به این که بیرون از اتاقی
بنشینم و صدای نق زدنهای برادرزادهام را بشنوم راضی بودم امروز قبل از رفتنم از خانه مقوای بزرگی که اسم پیشنهادی ام را رویش نوشته بودم را پشت جاکفشی پنهان کردم برای حضورم در این مهمانی برنامه ها داشتم و با کار زیادمان در کارگاه حدس میزدم باز هم دیر برسم مقوا را دست گرفتم و
به در زدم محدثه زودتر از بقیه صدا را شنید و گفت: بالاخره عباس رسید. باید غیر از آن مقوا ادکلنم را هم توی جاکفشی میگذاشتم تا باز کسی به خاطر بوی شدید پارافین چین به بینی اش نمیانداخت. در باز شد و مقوا را جلوی صورتم نگه داشتم. خنده های بلند محدثه و بعد صدا زدن بقیه را با چشم …