رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان اوراکل

رمان اوراکل اثر هما پور اصفهانی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

اتاق در دل سیاهی غرق شده بود؛ نه نوری از چراغ خواب به چشم می خورد و نه پرده های ضخیم مجال عبور روشنایی چراغ های کوچه را به درون میدادند. مثل همیشه، لحاف سنگین را کنار زده بود و با کمک قرصی که بلعیده بود، در خواب نیمه‌عمیق فرو رفته بود. خوابی که بیشتر به بیهوشی شباهت داشت تا اقامت داشته باشد. شاید تنها ساعتی از رفتنش در آن تاریکی بیپایان گذشته بود. توضیح مهم : این رمان کپی شده از رمان #منجی_شیطان اثر خانم #النا_جم میباشد.

تکه ای از رمان اوراکل

آخه برام عجیبه. یه آدمی که سوپر مارکت داشته باشه همین جوری الکی و رو هوا چرا باید بیاد علیه تو شهادت بده. می خوام … ببینم بلا ملا سرش نیاورده باشی. سر خواهرش حتی مهراد حرصش گرفت. حسین وقت گیر آورده بود؟ هر بار باید جلوی مارال دوست دختر های رنگ و ارنگ مهراد را یادآوری می کرد؟ با غیظ گفت !من شجره نامه دخترا رو در نمی آرم هیچ وقت مارال که بدتر از مهراد غیظش گرفته بود گفت اگه در می آوردی الان وضعت این نبود مهراد سرش را چسبید و در جواب مارال هیچ نگفت. این دختر امشب تند شده بود. تصمیم گرفته بود با حرف هایش آتش به جان مهراد بیندازد. حسین که اوضاع را قاراشمیش دید سریع حرفش را ادامه داد که جنگ جهانی راه نیفتد. حالا نگفتی مهراد؟ مهراد سرش را رها کرد. شانه ای بالا انداخت و گفت بار اولی که دیدمش برام آشنا بود.

اما هر چی فکر کردم یادم نیومد کجا دیدمش مارال با پوزخند گفت همونجا تو سوپرش دیدیش خب. تا حالا خرید نکرده بودی ازش؟ مهراد سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت نه! من همیشه خریدامو اینترنتی انجام می دادم. هیچ وقت نشده بود برم دم مغازه ش. حتی اگه راستشو بخواین دقت نکرده بودم .سر کوچه خونه الیاس سوپر هست حسین پوفی کرد و سر جایش صاف نشست و گفت برم اول یه کم در مورد طرف تحقیق کنم. ببینم کیه؟ چی کارست؟ مهراد نگاهش را به حسین دوخت و گفت برو ولی سر جدت بپا مثل مارال نشی حسین نگاهی به مارال که بی حرف مهراد را نگاه می کرد انداخت و گفت حواسم هست. کاملا زیرپوستی حرکت می کنم. منم برای خودم یه تعداد آشنا توی تهران دارم مارال پوست لبش را جوید و چیزی که مدام داشت توی ذهنش بالا و پایین می شد.

و نمی دانست چه طور باید به زبان بیاورد را بی مقدمه گفت حسین می شه یه خبری هم از نازنین بگیری؟ بدجور نگران نازنین بود. در اصل نگران نگرانی نازنین بود. نازنینی که دائم او را چک می کرد و از او خبر می گرفت. یک بار هم که به او اعتراض کرده بود نازنین بغض آلود گفته بود وقتی این همه نگرانت می شوم مدام سراغت را می گیرم حواسم فقط جمع توست، دلخور نشو! کلافه نشو! خسته هم نشو! دلیل تمام کارها و حرف هایم فقط یک جمله است. تو نباشی من می میرم. !پس به خاطر من مراقب خودت باش حالا و در این جا نمی دانست نازنین چه طور توانسته با نگرانی اش سر کند. داشت برای او دق می کرد. نگاه مهراد و حسین با هم چرخید سمت مارال. مارال شانه ای بالا داد و گفت خب چیه؟ اولا می خوام مطمئن شم حالش خوبه؟ دوما می خوام اون مطمئن شه حال من خوبه.

حسین سرش را تکان داد و گفت از نظر من که ایرادی نداره. اون بنده خدا هم مسلما الان خیلی نگرانه :مهراد پوزخندی زد و گفت نظر منم مسلما زیاد مهم نیست مارال با غیظ چرخید سمت مهراد و گفت شما ترجیحت اینه که نازنین بمیره از نگرانی؟ مهراد مستقیم در چشم های مارال خیره شد. چشم های بادامی ای که او را عجیب یاد مادرش می انداختند. در همان حال گفت اون زن هیزم تری به من نفروخته که بخوام از قصد بذارم توی نگرانی بمونه. من می گم همه عزیزانمون هر چی کمتر بدونن بهتره. کاش می فهمیدین حسین مداخله کرد و گفت از نظر من اگه به صورت نامحسوس برم سر وقتش اتفاقی نمی افته. مارال حق داره نگران نمی دانست برای نازنین چه لقبی به کار ببرد. قیم؟ مادر؟ دوست؟ همخونه؟ مارال به کمکش آمد و گفت بهتره به نازنین بگیم مادر! اون چیزی برای من به عنوان یک مادر کم نذاشته.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
اتاق در دل سیاهی غرق شده بود؛ نه نوری از چراغ خواب به چشم می خورد و نه پرده های ضخیم مجال عبور روشنایی چراغ های کوچه را به درون میدادند. مثل همیشه، لحاف سنگین را کنار زده بود و با کمک قرصی که بلعیده بود، در خواب نیمه‌عمیق فرو رفته بود. خوابی که بیشتر به بیهوشی شباهت داشت تا اقامت داشته باشد. شاید تنها ساعتی از رفتنش در آن تاریکی بیپایان گذشته بود. توضیح مهم : این رمان کپی شده از رمان #منجی_شیطان اثر خانم #النا_جم میباشد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    اوراکل
  • ژانر
    معمایی، عاشقانه، دلهره آور
  • نویسنده
    هما پور اصفهانی
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    1116
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,047 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.