دانلود رمان آبنبات چوبی از غزل پورنسائی کامل رایگان
ژانر رمان : تلخ، خشن، ازدواج اجباری، واقعی
تعداد صفحات : ۵۷۲
خلاصه رمان:
مونا مطلقه زیبای ۲۲ ساله برای نجات زندگی خواهر و برادر کوچک و مادر مریضش، راضی به ازدواج موقت با رامین مدیر یک شرکت بازرگانی موفق می شود ولی بودن با رامین چنان با شکنجه و درد همراه است که مونا نمی داند برای رهایی چه باید بکند …
قسمتی از داستان آبنبات چوبی :
با دیدن شمارهی رامین روی صفحه ی گوشی ام، حس از بدنم رفت لرزش عصبی سراپایم را فرا گرفت. در این بدبختی و بیچارگی همین را کم داشتم که دوباره با او به آن خانهی شوم بروم. خواستم تماس را قطع کنم ولی به یاد آن سفته های لعنتی افتادم دندان هایم بی اراده به هم برخورد می کرد
چشمانم روی ساعت دیواری ثابت ماند ساعت پنج بعد از ظهر بود. به مینا نگاه کردم که دمغ کنج دیوار نشسته بود و نگاهم میکرد همیشه همینطور بود وقتی از دستش دلخور میشدم پکر می شد. چشم از مینا گرفتم و دوباره به شماره ی نحس خیره شدم. بالاخره که باید جواب میدادم دل به دریا زدم:
-الو. _به به سلام آب نبات چوبی. سکوت کردم. _خوبی؟ جواب سلام منو ندادی. باز هم سکوت کردم دست مشت شده ام را روی رانم کوبیدم باران با شدت می بارید. برخورد قطرات باران با سقف خانه صدای مهیبی به وجود آورده بود. -کجایی لیدی خوشگل؟ خونه ای یا نه؟ می خوام بیام دنبالت
ناگهان نطقم باز شد و به تته پته افتادم: -چیز.. چر.. واسه.. چرا؟ صدای قهقهه اش را شنیدم. _اوووه چه ذوقی هم کرده، میریم خونه من. نگاهم دوباره روی چهرهی مینا ثابت ماند که اینبار ناخن میجوید و ناگهان بر زبانم جاری شد: من بیرونم خونه نیستم، با خواهرم اومدم بیرون. متوجهی مینا شدم که …