رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان دیوانه ی رقاص

رمان دیوانه ی رقاص اثر فاطمه مهراد لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

لقبش «ویکتور» بود؛ مردی شکست‌ناپذیر که هرگز و به هیچ بهایی تسلیم نمی‌شد. نامش که به میان می‌آمد، لرزه بر اندام‌ها می‌افتاد؛ کسی که مدعی بود دل ندارد. اما افسوس از روزی که دل بی‌دلش در میان حلقه‌های فرفریِ رقاصی گره خورد… رقاصی که آمده بود تا برای نخستین بار، ویکتورِ مغرور را به زانو درآورد.

تکه ای از رمان دیوانه ی رقاص

دنده رو عوض کردم و همونطور که به سمت بیمارستان شایان، راهم رو کج میکردم، جواب دادم: -میام حرف میزنم. پیش شوکا بمون تا بیام. و بعد این حرف قطع کردم و با سرعت راه افتادم. خیالم راحت شده بود. شوکا و بچم سالم بودن. حرف های دکتر توی ذهنم مرور شد. -بخاطر سقطی که داشتن باید بیشتر مراقب خودش و بچه باشه. ضربه ای به پیشونیم زدم. اگه من احمق شوکا رو با خودم میبردم، این همه استرس نمیکشید. چقدر گفت منم بیام و قبول نکردم. نفس خسته ای کشیدم. باید از این به بعد بیشتر مراقبشون باشم. جلوی بیمارستان نگه داشتم. دویدم داخل و گیج نگاهی به اطراف انداختم. گوشیم رو بیرون کشیدم، همین که خواستم به احسان زنگ بزنم، دستی روی شونم نشست. فورا برگشتم. احسان بود. لبخند کمرنگی زد. -بیا بریم. هول زده دنبالش راه افتادم. -احسان واقعا همه چیز خوبه دیگه نه؟ سر تکون داد.

-اره بابا دکتر اومد معاینه ام کرد. گفت چیزی نیست. آروم باش. بی قرار پا تند کردم و در رو باز کردم. با دیدن شوکا، انگار تازه به خودم اومدم. نفس تازه ای گرفتم… دویدم داخل و با شتاب توی بغلم گرفتمش. ترسیده دستش رو دورم پیچید. چهره ام از درد درهم شد اما چیزی به روی خودم نیوردم. با صدای لرزون گفت: -حالت خوبه؟ اتفاقی نیوفتاده؟ لبخندی زدم و با اطمینان سرشو بوسیدم. -هیچ اتفاقی نیوفتاده عزیزم آروم باش. تو خوبی؟ بچه خوبه؟ با بغض تند تند سر تکون داد. -ما خوبیم. نگران تو بودیم. لبخند روی لب هام نشست. -نگران هیچی نباش. تموم شد. گیج گفت: -نیک؟ نیک چه بلایی سرش اومد؟ موهاش رو به آرومی نوازش کردم. -همون اتفاقی که باید میوفتاد. چشاش گرد شدن و تعجب پرسید: -مرد؟ یعنی تو کشتیش؟ سری به چپ و راست تکون دادم. -من نکشتم. خودش با حرص و غروری که داشت باعث شد بمیره.

انقدر گیج بود که هیچی از حرفام نمی فهمید. با همون قیافه نگاهم کرد. -میشه دقیق بگی منظورت چیه؟ یعنی چی که خودش با حرص و طمعش کشته شد؟ نفس عمیقی کشیدم. -یعنی وقتی که داشت از دست من فرار می کرد، ماشینش چپ شد و توی دره افتاد. ناباور چشماش گرد شد. -واقعا؟ یعنی… یعنی میدونستم این کار رو نمیکنی ویکتور. با حرفی که زد متعجب گفتم: -چیکار نمیکردم؟ منظورت چیه؟ دستم رو نوازش کرد. هنوز متوجه ی زخمی بودنم نشده بود. با همون لبخند گفت: -میدونستم دستت رو به خون برادرت آلوده نمی کنی. الان یعنی دیگه… حرفش رو قورت داد و من فهمیدم بقیه حرفش رو چی میخواد بگه. سری تکون دادم و گفتم: -آره. الان دیگه نیکی وجود نداره. ناخودآگاه لبخند روی لب هاش نشست…  -خوشحالم ویکتور. از بابت تو خوشحالم. ابروم بالا پریدن و شوکا بیشتر ادامه داد: -درسته شغلت اینه

هر کسی که جلوی راهت قرار بگیره رو نابود کنی و بکشی اما این بار واقعا خوشحالم. خیلی خوشحالم که برادرتو نکشتی. حداقل تا آخر عمر این حس باهات همراه نیست که بگی من برادرم رو کشتم. نفسی گرفت. -میدونم از دست نیک ناراحتی، دلخوری اما هرچی هم باشه اون برادرته بود. الان حداقل خیالت راحته اون با اشتباه و سهل انگاری خودش مرد و تو توی این موضوع نقشی نداری. نفسم رو به بیرون فوت کردم. حقیقتا حرفای شوکا درست بود. من خودمم بابت این اتفاق خیلی خوشحال بودم. دوباره سرش رو بوسیدم و گفتم: -آره دقیقا. خیالم از بابت همین راحته. خوشحالم که من کاری نکردم که چند وقته دیگه وجدانم ناراحت باشه. صورتم نوازش کرد و گفت: -وقتی نرسیدی خیلی ترسیدم. گفتم نمیای و همه چی تموم میشه. وقتی اسلحه رو سمتم گرفت روح از تنم پر کشید. به خودم فشردمش.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
لقبش «ویکتور» بود؛ مردی شکست‌ناپذیر که هرگز و به هیچ بهایی تسلیم نمی‌شد. نامش که به میان می‌آمد، لرزه بر اندام‌ها می‌افتاد؛ کسی که مدعی بود دل ندارد. اما افسوس از روزی که دل بی‌دلش در میان حلقه‌های فرفریِ رقاصی گره خورد... رقاصی که آمده بود تا برای نخستین بار، ویکتورِ مغرور را به زانو درآورد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دیوانه ی رقاص
  • ژانر
    عاشقانه، مافیایی، اجتماعی
  • نویسنده
    فاطمه مهراد
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    3020
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,058 بازدید
  • 50,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.