رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان دو سنگ یکی کهربا

رمان دو سنگ یکی کهربا اثر فرشته تات شهدوست لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

​با ناپدید شدن کهربا و بازگشت غافلگیرکننده‌های کیاراد، نامزد پیشین او، همه چیز رنگ می‌بازد و میان‌ها برهم می‌خورد. در میان این آشوب، کامران شمس، جوانی باغیرت، باوقار و وفادار، چونان کوهی استوار در کنار کهربا ایستاده است. دختری که سال‌ها بی‌هیچ پیوند خونی، خواهر خویشتن از او پاسداری کرده است. اما وابستگی‌ها، بی‌آنکه بخواهی، کم‌کم ریشه می‌دانند. احساسی که در سکوت شکل گرفته، در دل زمزمه ها شکوفا می شود. در همین گیرودار، کیاراد بازمی‌گرداند؛ با حسرتی میان و نیتی برای جبران گذشته. اما آیا زخم‌هایی که خیانت بر جا گذاشته‌اند، التیام‌پذیرند؟ ماجرا با ورود به یک مناقصه‌ی بزرگ تجاری شکل تازه‌ای می‌گیرد. جایی که کامران و آرشام، دو شریکی که از برادر به هم نزدیکترند، باید در برابر رقبایی سرسخت باشد، نه‌تنها از آن استفاده کنند بلکه از غرور، عشق و سرنوشت خود دفاع کنند.

تکه ای از رمان دو سنگ یکی کهربا

کهربا فقط نگاهش کرد کامران سرش را پایین انداخته بود انگار که حرفی سرزبانش میجوشید؛ اما قدرت بیانش را نداشت هیچ کدام به آن اتاق و اتفاقات یک ساعت پیش اشاره نمی کردند. کهربا از حضور مهلا در اتاق او بی اطلاع بود مادرش گفت کامران آن جا است و او هم… یادش که می افتاد گونه اش از فرط شرمگر می گرفت. دخترک مقابل کامران ملاحظه ی خیلی چیزها را میکرد کامران تمایلی به توجیه نداشت؛ کهربا هم از روی او خجالت میکشید بنابراین سکوت و وانمود به فراموشی بهترین راه حل بود نمی خوای بخوابی؟ این را کهربا با نگرانی پرسید کامران پلک خواباند صدایش زخمی و سنگین میان شرشر باران میپیچید: «فکرشو نمی کردم به روز رسیدنه به آرامش بشه تنها آرزوم کهربا کهربا غم دار نگاهش کرد کامران نفس عمیق کشید دلم الان بیشتر از هر چیزی اون و میخواد آرامش …… اما نیست… چون…..

چون یه سرش به اعتماد وصله و یه سر دیگه اش به احترام چیزی که این دوره توو دست و بال آدمهای قدرنشناس گم و گور شده؛ یا با بی رحمی زیرپا گذاشتن و خردش کردن تا صدای شکستن دل… یک ریز و با انزجار کلمات را پشت سر هم قطار میکرد که نگاهش لحظه ای در نگاه متعجب کامران گره خورد به خودش آمد؛ پوفی کرد و نگاهش را دزدید چه میگفت برای خودش ؟! آن هم جلوی کامران که مو را از ماست بیرون میکشید ؟! لحنش موشکافانه بود؛ پرسید کی جرئت کرده بهت احترام نذاره ؟ کهربا ساکت بود سرش را بالا نمی آورد کامران اخم کرد با سر انگشت به پای دخترک زد و جدی گفت دیدمت چه جوری اومدی خونه منو نپیچون نیم وجبی … الکی نگو خوبم هیچیم نیست حرف بزن ببینم چی شده؟ کهربا لب گزید بغضش آن قدر سنگین بود که به همین راحتی بلعیده نمیشد.

کامران این بار دستش را روی زانوی او گذاشت؛ کمی تکانش داد چونهت داره میلرزه نگو از سرماست که… نطقت کوره دختر ؟ تعریف کن ببینم اون شازده پسرخاله ی شل و وارفته ی ما باز چه گلی به سرمون زده؟» همین جمله کافی بود که سد چشمان کهربا بشکند. کامران ماتش برد دستش روی پای او مشت شد و کهربا زمزمه کرد: «نمیگه حرف نمی زنه؛ هیچی نمیگه.» نگاه کامران کلافه و لحنش خسته و عصبی بود: گفت تو رو میخواد دیگه حرف حسابش چیه ؟ کهربا بی صدا میبارید کامران به وضوح حرص میخورد به زور هولش دادیم جلو که زبونش وا شه با اون سابقه ی گندِش باز گفتی چشم و چشم مونو رو خبط و خطاهاش بستیم… عرضه ی دو روز زن داری هم نداره این احمق ؟ می خواد که… هرچه زودتر مراسم بگیریم کامران با تعجب نگاهش کرد کهربا زیر چشم های خیس خود دست کشید: «عقد کنیم تا …

کامران برافروخته و خشمگین میان حرفش رفت: «خیلی غلط کرده این و میخواد قید کردیم شرط و شروط گذاشتیم. عقد چی ؟ کشک چی؟ کهربا دستش را گرفت نگاه نگرانش سمت در رفت: «هیس؛ مامان بیدار میشه آروم تر.» کامران نگاهش را با اخم و تغیر گرفت کهربا آب دهانش را فرو داد. آن بغض لعنتی از سرشب بیخ گلویش را گرفته بود: «باهاش حرف زدم؛ گفتم نه… اصرار کرد یه کم بحث مون شد …. منم با تاکسی برگشتم خونه.» کامران با همان چهره ی درهم به باغچه زل زده بود پای راستش را به حالت عصبی تکان میداد معلوم نیست اینجا یا اونجا چه غلطی کرده دنبال اینه جا پاشو محکم کنه وسط زندگیت تا مبادا وقتی از اصلش بو بردی پرتش کنی بیرون و قیدشو بزنی قلب کهربا هری پایین ریخت دهانش تلخ بود؛ زهر شد. خودش هم به همین موضوع فکر میکرد نکند گناه و اشتباه کیاراد آنقدر بزرگ است.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
​با ناپدید شدن کهربا و بازگشت غافلگیرکننده‌های کیاراد، نامزد پیشین او، همه چیز رنگ می‌بازد و میان‌ها برهم می‌خورد. در میان این آشوب، کامران شمس، جوانی باغیرت، باوقار و وفادار، چونان کوهی استوار در کنار کهربا ایستاده است. دختری که سال‌ها بی‌هیچ پیوند خونی، خواهر خویشتن از او پاسداری کرده است. اما وابستگی‌ها، بی‌آنکه بخواهی، کم‌کم ریشه می‌دانند. احساسی که در سکوت شکل گرفته، در دل زمزمه ها شکوفا می شود. در همین گیرودار، کیاراد بازمی‌گرداند؛ با حسرتی میان و نیتی برای جبران گذشته. اما آیا زخم‌هایی که خیانت بر جا گذاشته‌اند، التیام‌پذیرند؟ ماجرا با ورود به یک مناقصه‌ی بزرگ تجاری شکل تازه‌ای می‌گیرد. جایی که کامران و آرشام، دو شریکی که از برادر به هم نزدیکترند، باید در برابر رقبایی سرسخت باشد، نه‌تنها از آن استفاده کنند بلکه از غرور، عشق و سرنوشت خود دفاع کنند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دو سنگ یکی کهربا
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    فرشته تات شهدوست
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    3475
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 578 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.