رمان اجتماعی در سایت ما میتوانید رمانهای اجتماعی بسیار پرطرفدار و خوب را به صورت پی دی اف دانلود کنید. این رمانها شامل دستهبندیهای مختلفی مانند خانوادگی، سنتی، روانشناسی و آنلاین هستند. قلم قوی نویسندگان در این رمانها باعث شده تا آثارشان بسیار جذاب و قابل تأمل باشد. علاوه بر رمانهای ایرانی، مجموعهای از رمانهای اجتماعی خارجی نیز در سایت ما قابل دسترس است. همچنین، شما میتوانید به رمانهای کلاسیک و قدیمی کلکلی نظیر رمانهای عاشقانه بدون سانسور نیز دسترسی پیدا کنید. در صورت تمایل به خواندن رمانهای کوتاه، طنز، عاشقانه چالش برگزار شده است. هر چقدر هم که به دنبال رمانهای واقعی هستید، در سایت ما میتوانید بهترین رمانهای اجتماعی را پیدا کنید.
خلاصه کتاب:
همیشه به اینجای ماجرا که میرسید از فکر و خیال میامدم بیرون. دیگه چهره ای از اون پسر دستفروش تو ذهنم نبود و نمیتونستم ادامهی خاطراتم رو بدون صورتش تصور کنم. راسته که میگن از دل برود هرآنکه از دیده رود. منم همین طوری شدم، سالیان سال از اون قضیه گذشت و هر روز یه چیزی از اون فرد رو فراموش می کردم. دختری هستم عاشق یه پسر دستفروش شدم و بهش پول دادم تا بره برای خودش کار پیدا کنه و بیاد خواستگاریم ولی اون پسر میره و دیگه پیداش نمیشه. چندسال بعد که میخواستم فراموشش کنم میفهمم پسره رئیس شرکتی هستش که توش کار میکنم ...
خلاصه کتاب:
تابان دختر یکی از مسئولین سرشناس کشور است که در یک شرکت ساختمانی مشغول فعالیت است و با رئیس شرکت رابطهی عاشقانهای دارد. درست زمانی که تابان از شرکت برای انجام مأموریتی عازم سفر میشود، فردی از گذشتهی تلخش سر راهش سبز میشود و او را ...
خلاصه کتاب:
رمان ترغیب اثر جین آستین رمان عاشقانه ای است که داستان ان الیوت، زنی در آستانه سی سالگی را روایت میکند که در محیط تنگ و محدود که ارزشهای کاذب بر آن حاکم است، با متانت و شکیبایی زندگی را پیش میبرد. او هشت سال پیش به توصیه دوستان و نزدیکانش به خواستگاری مرد محبوبش جواب رد داده بود. اما حالا چه چیزی ممکن است آن مرد را ترغیب کند تا برای تجدید رابطه قدم جلو بگذارد؟
خلاصه کتاب:
اول هر قصه ای با یکی بود یکی نبود شروع میشه پس ما هم همین طوری شروع می کنیم با هم... یکی بود یکی نبود... ماجرای زندگی من از این قرار بود یکی بود و اون یکی نبود؛ ولی این زندگی حق من نبود نمیدونم سرنوشت بعد این ده سال شوم میخواد باهام چه بازی کنه ولی اگه قراره دوباره نامردی کنه و جر بزنه بدونه که اگه لازم باشه سرنوشتمو عوضش میکنم.
خلاصه کتاب:
داستان بر مدار پردهی دراماتیک زندگی دختری به نام هلن است که در مسیر فرار از مشهوریت و رسیدن به زندگی بیدغدغه و آرام، به سیاهچالهی رابطهی پنهانی با مرد جذابی پرتاب میشود که عاشقانهی لطیف و نابی را برایش رقم میزند اما شهرت قرار نیست به راحتی مجالی به عشق دهد ...
خلاصه کتاب:
فریبا در زندگی مشترکش با فرید دچار شکست شده است. او پس از سال ها هنوز هم در گذشته زندگی می کند. با اینکه دکتری روان پزشک است اما نمیتواند کمکی به خودش بکند روزی در پارک با مردی آشنا میشود که او را با کسی به اسم نازی اشتباه میگیرد. برخوردی دیگر با آن مرد ناشناس باعث میشود فریبا با دنیای ارواح و شیاطین آشنا شود و به دنبال راه حل مسائل ذهنش برود. او در این راه با آدم های زیادی مواجه میشود و سعی میکند به آن مرد که اسمش علی رضاست کمک کند و ...
خلاصه کتاب:
شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه. و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه و مدام شیدا رو که دختری آروم و بی دردسر بود محدود میکنه. و این محدودیت ها به حدی میرسه که شیدا طغیان میکنه و ...
خلاصه کتاب:
نگاه، دختری رنج کشیده است که به واسطه همسر پدرش، مجبور به ازدواج با مردی می شود که هیچ شناختی از او ندارد، حالا بعد از دو سال نادم و خسته از زندگی با همسری معتاد دنبال راه فراری برای آینده ای بهتر است، مادر بزرگش تنها یار و حامی او برای رهایی یافتن از این بخت نا میمون است …
خلاصه کتاب:
داستان بر گرفته از واقعیت هست. شقایق در یکی از شهر های کوچیک شمالی زندگی میکنه. مخفیانه با دوست پسرش برای اولین بار قرار میذاره اما تو قرار اول دزدیده میشه و به امارات فرستاده میشه جایی که دخترهارو برای استفاده ابزاری آموزش و اجاره میدن. اما همه چیز در یک ملاقات کاری زیر و رو میشه و شقایق در مسیر جدیدی قدم میگذاره ...
خلاصه کتاب:
و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم... برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمیآمد و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت، برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست داشتنهایشان انجام ندادند، تار موهایمان قافیه شعر و غزل نشد و صدایمان تسکینِ درد هایشان... ما عشق اول نبودیم؛ وگرنه... برای دیدنمان لحظه شماری میکردند و برای ما پیش قدم میشدند، تنها نمیماندیم، یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد، بغض قورت نمیدادیم، اشک هایمان دیده میشد، دوستت دارم هایمان به گوششان میرسید و سهممان میشد خواسته شدن...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.