رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان میراث

رمان میراث اثر نگار رازقندی لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

ماهور، زنی که همه‌چیزش را وقف مادر بودن کرده، ناگهان در دل یک بازی خانوادگی گرفتار می‌شود. با مرگ شوهرش و تهدید از دست رفتن ارث، مجبور می‌شود با مردی ازدواج کند که سایه‌ی گذشته در چشمانش موج می‌زند: برادر شوهرش، حامی. اما درست زمانی که وارد زندگی او می‌شود، درهای بسته‌ی گذشته یکی‌یکی باز می‌شوند؛ رازهایی که می‌توانند همه‌چیز را نابود کنند… حتی عشقی را که هنوز جرئت زنده بودن ندارد.

تکه ای از رمان میراث

از حرف خداحافظی دلم گرفت و سرمو به گوش بچه نزدیک کردم. – زود زود میام پیشت مامانی. پرستار بچه رو ازم گرفت و از اتاق بیرون رفت. دل گرفته به حامی نگاه کردم که گفت: – میرم کار های ترخیصتو انجام بدم! زیاد توی جات تکون نخور سر یه هفته سر پا بشی درست. لب اویزون کردم و گفتم: – زود انجام بده، من از بیمارستان خوشم نمیاد بو بدی میده. سری تکون داد. – حیف پول حاجی که دادم واسه اتاق خصوصی که خانم اب تو دلش تکون نخوره. اخم کردم. – حاج دایی عروس اورده که خرج چیتان پیتانشم بده خب، تازه من از اون کم خرجاشم. تا دم درب رفت. – خدا رحم کرد! دراز بکش دیگه اون بخیه های صاحب مرده دارن جیغ میزنن. دراز کشیدم که بیرون رفت و برای ثانیه ای خواب به چشم هام اومد. اخر شبی حامی کارام رو انجام داد و قرار شد فردا برای گرفتن شناسنامه میراث بره پیگیر کارهاش بشه و منم برم خونه حاج دایی که فتانه حسابی مراقبتم کنه.

به محض رسیدن به خونه دایی، زندایی با سینی اسپند اومد بالا سرم و به نوعی پا گشام کرد. اما من دلم اروم نداشت. کاش می تونستم پسرمم بیارم اما امکانش نبود و تا اون موقع فقط می تونستم روزی یک ساعت پیشش برم و بهش شیر بدم. دایی برای شگون یه تراول دم شالم گذاشت که حامی رو بهم کرد. – برو تو دیگه زیاد سر پا نباش. دست پشت کمرم گذاشت که داخل رفتم و زندایی اتاق پایین رو که دوران مجردی برای هیراد بود و از اون روز تا حالا کل وسایلش رو عوض کرده بودن تا داغ جوونشون تازه نشه، رو بهم داد. توش یه تخت دونفره مخصوص مهمون های شهرستانی دایی گذاشته بودند و منم همونجا اطراق کردم. حامی خواست از اتاق بیرون بره که بهش کردم. – کجا؟ بیا کمک کن لباسمو در بیارم. – فردا صبح می برمت پیش بچه! سگرمه هاتو باز کن. اخم هام رو باز کردم. – میگم نمیشه یکی از همون دستگاه ها بگیریم بیاریم. همینجا؟

متعجب شد. – نه، ما امکاناتش رو نداریم! یکی دو هفته اونجا باشه میاریمش دیگه برو خداروشکر هشت ماه و نیم تو شکمت بود حرف دکتر سبز نشد. من که غذامو کامل خورده بودم دیگه جایی نداشتم اما زندایی مثل این که درقی و برقی واسه پسرش شام مفصلی ترتیب داده بود که شکم شوهر منو گنده کنه. شامشون که تموم شد، دایی اومد بالا سرم و وضعیتمو نگاهی انداخت. شاید ادم جدی به نظر می رسید اما حسابی نگران خانواده و کانونش بود. – تختت سفت نیست؟ گفتم فاطی بیاد همینجا هوا دارت باشه خونه خودتون سعید چپ و راست میره میاد. لبخندی زدم و تشکر کردم که بیرون رفت و زندایی پتو اضافه برام گذاشت. – دمر نخوابی ها ! بعد از دقایقی توصیه های مراقبتی بلاخره رضایت داد منو با شوهرم تنها بزاره. حامی که حسابی چشم هاش بعد حموم رنگ خواب گرفته بود، مسواک زد و توی تخت اومد.

– برق رو خاموش کن لاقل اینجوری خوابم نمیبره که. با کلافگی دستش سمت پریز رفت و خاموشش کرد. – بگیر بخواب که سر درد داره جونمو میگیره. سری تکون دادم. – اره دیگه داره نصف اسفند رد میشه من اگه خونه خودمون بودم تا حالا کل حقوق بازنشستگی بابامو خرج خرید عیدم کرده بود. از راه رو گذر کردم. – خونه شوهر از این خبرا نیست، با یک قرون دو هزاری که حاجی بهم میده خرید عید که پیشکش …تا اخر ماه خرج خونه رو دووم بیارم خودش کلیه. سرمو پایین انداختم. دایی اینجوری ها هم که تعریف می کرد نبود و کلی حساب بانکیش پول داشت که همش به دست حامی اداره می شد. وارد سالن شدیم که زندایی رو بهمون کرد. – کجا داری میری؟ برات رازیانه دم کردم شیرت زیاد بشه. حامی که برای هر کاری عجله داشت و لحظه ای صبر نمی کرد، کفش هام رو از جا کفشی پایین گذاشت و گفت: – برگشتنی می خوره! ففلا شیر داره.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ماهور، زنی که همه‌چیزش را وقف مادر بودن کرده، ناگهان در دل یک بازی خانوادگی گرفتار می‌شود. با مرگ شوهرش و تهدید از دست رفتن ارث، مجبور می‌شود با مردی ازدواج کند که سایه‌ی گذشته در چشمانش موج می‌زند: برادر شوهرش، حامی. اما درست زمانی که وارد زندگی او می‌شود، درهای بسته‌ی گذشته یکی‌یکی باز می‌شوند؛ رازهایی که می‌توانند همه‌چیز را نابود کنند... حتی عشقی را که هنوز جرئت زنده بودن ندارد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    میراث
  • ژانر
    عاشقانه، انتقامی، ازدواج اجباری، بزرگسال
  • نویسنده
    نگار رازقندی
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    1503
  • حجم
    5 مگابایت
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 18,199 بازدید
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.