خلاصه کتاب:
عشق تابستانی، رمانی نوشته ی جویس کارول اوتس است که اولین بار در سال 2009 به انتشار رسید. دختری شانزده ساله به نام کاتیا اسپیواک به همراه دو کودکی که مسئولیت پرستاری و مراقبت از آن ها را به عهده دارد، در حال قدم زدن در خیابان های زیبای بِیهد هاربر است که با مردی موسپید و شیک به نام مارکوس کیدر آشنا می شود. علاقه ی کیدر به کاتیا در ابتدا بی خطر و حتی دلنشین جلوه می کند. خانه ی زیبای مارکوس، کتاب هایی که نوشته، علاقه اش به موسیقی کلاسیک، آثار هنری کم نظیر موجود در اتاق مطالعه اش و هدایای دست و دلبازانه اش به کاتیا، همه و همه باعث می شوند او بتواند توجه این دختر را به خود جلب کند. اما با پیشروی داستان و به شکلی تقریباً نامحسوس، شرایط تغییر می کند و احساس خوب کاتیا ذره ذره از بین می رود. مارکوس کیدر واقعاً از کاتیا چه می خواهد و برای رسیدن به هدف خود تا کجا پیش خواهد رفت؟
خلاصه کتاب:
صد و شصت و یک نفر از چهرههای مهم تاریخ هنر، ادبیات، فلسفه و علم در یک جا جمع شدهاند تا به شما یاد بدهند، برنامه روزانهتان را به بهترین شیوه تنظیم کنید. میسن کاری سعی دارد در کتاب آداب روزانه به شما نشان دهد که شخصیتهای مولد و تاثیرگذار دنیا در طول شبانهروز چه کارهایی میکردهاند.
خلاصه کتاب:
آیین بودا، به ارائه یک طرح کلی و مختصر از فلسفه، تاریخ و فضای آیین بودایی میپردازد.
این کتاب هفت فصل دارد. فصل نخست، آشنایی با سه مکتب مهم بودایی یعنی ترهواده، ذن بودیزم و جرهیانه است که به ترتیب درباره انضباط، مراقبه و راه و رسم مناسک آنها مطالبی بیان شده است. فصل دوم به منشأ دین بودایی پرداخته، ریشههای این آیین را پیش از ظهور بودا جستجو میکند و آیین هندو، برهمنی و جنبش سرامنه، جاینها و غیره را از نظر میگذراند. در فصل سوم به سیر تاریخی تکامل اولیه آیین بودا در جنوب و شرق آسیا توجه شده است. فصل چهارم، آیینهای بودایی مانند ترهواده، ذن بودیزم، و جرهیانه و سرزمین پاک را توضیح میدهد. فصل پنجم به تعارضات پیش آمده برای بودائیان در رویارویی با دنیای جدید اختصاص یافته است. فصل ششم، آیین بودا را در قرن بیستویکم بررسی و تشریح میکند. در فصل هفتم نیز به ترکیب فرهنگی در آیین بودای غربی اشاره میکند.
خلاصه کتاب:
یه ماز بزرگ تو مغز منه... دقیقا یه جایی که تو حتی فکرشو هم نمیتونی بکنی... این ماز یک کم پیچیده است... یعنی این طور بگم که این ماز اونقدری پیچیده است که تو نتونی ازش خلاص بشی... من این مازو درست کردم... فقط خودم بلدشم... نمیتونی ... نمیتونی ازش خلاص بشی... اشتباه بزرگی کردی... از وقتی پاتو تو ماز ذهن من گذاشتی، اشتباه بزرگی کردی ...
خلاصه کتاب:
من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنبالهی رنگین کمان… و فکر میکردم چه هیجانی دارد تجربهی ناب رنگهای تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحهی جانم حک کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من اثر نکرد. و من قاتل رنگها شدم، قاتلی که سخت عاشق و شیفتهی غمزهی کشندهی رنگها پیش از مرگشان میشد و این درد، درد کمی نبود ...
نام کتاب: غمزه های کشندهی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
خلاصه کتاب:
ماهور دختر باهوش، مستقل و باتجربه ای که مدیریت کارخونه مادریش رو بر عهده داره.. علاقه مندی های خودش رو به دور از چشم پدرش، دنبال میکنه تا اینکه در یکی از صخره نوردیها با بهرام آشنا میشه.. ماهور سعی میکنه رفتار دیکتاتورگونه پدرش و زیاده خواهی های برادر ناتنی خودش رو تحمل کنه تا کارخونه به نامش بشه همونطور که مادرش به پدرش گفته بوده، غافل از اینکه …
خلاصه کتاب:
پریماه دستی به قلم دارد و تصمیم میگیرد به صورت ناشناس قصهی زندگی آدمهایی که با آنها زندگی میکند را بنویسد. این تصمیم را وقتی گرفت که معمای بزرگی در ذهنش با دیدن یک مهمان ناشناس در خانهی مامان طوبی نقش بست. شروع به نوشتن که میکند میانههای داستان قصهاش مورد توجه یکی از همکارهای خودش قرار میگیرد و باعث میشود قصه عضو ثابت در ستون یک مجلهی هفتگی قرار بگیرد. همه چیز خوب پیش میرفت و پریماه راضی از بازخورد قصهاش در همان فضای ناشناسی که داشت بود، یک پیام دریافت میکند ...
خلاصه کتاب:
بهش میگن گورکن، یه قاتل زنجیرهای حرفهای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره... تشنه به خون و زخم دیدست... رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه... چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست... حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک بکشه! و با چهرهی واقعی او آشنا بشه... حکم میگه که باید اسیر بشه، اسیر او اما...
خلاصه کتاب:
صدای بسته شدن درب چوبی میاد، پدر روحانی طبق عادت همیشه در سکوت کامل و با آرامش تو کابین کوچک بغلی میشینه و منتظر میمونه که شروع کنم. دستم رو روی صلیبی که از گردنم آویزونه میذارم و در حالی که قلبم مثل اسفنجی آب گرفته سنگین شده بدون اینکه از روزنه های لوزی شکل حجاب چوبی بینمون به کشیش نگاه کنم میگم: برام از خداوند طلب آمرزش کن پدر مقدس، چون من یک گناهکارم. "ادامه بده فرزند." صداش مثل خودش پیر و سالخورده است ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.