خلاصه کتاب:
نامدار خسروپناه، ماساژدرمانگر جوانی است که با مأموریتی پنهانی قدم به خانهای مرموز میگذارد. او که برای دستیابی به محرمانه و رساندن آن به رئیسش، خدیو هژبری، نقشه ای دقیق کشیده شده، با اطلاعات هویت جعلی به عنوان ماسور وارد پانسیون معروف می شود. اما ورودش به این عمارت، برای درگیری با رویدادهایی تیره و وهمانگیز آغاز میشود. چرا که بانوی صاحبخانه، زن مرموز و پرنفوذ، همان ابتدا از او میخواهد تا «شاهماهی» پانسیون شود. لقبی که معنایش چیزی فراتر از ظاهر آن است. شاهماهی بودن یعنی اطاعت بیچونوچرا از صاحبخانه و پذیرفتن نقش مردی که پس از او، در رأس قدرت پانسیون قرار میگیرد...
خلاصه کتاب:
سوگل، دختری با قلبی لبریز از مهر و نگاهی غرق در اندوه، در میان طوفانی از دروغ و فریب، آرام و بیصدا قدم برمیدارد. دروغهایی که از زبان کسانی بیرون آمدهاند که روزی پناهگاهش بودند، کسانی که گمان میبرد دوستش دارند. اما حقیقت، چهرهای دیگر دارد؛ گاه بیرحم و آزاردهنده، آنگونه که دل را به لرزه میاندازد. باران، در این قصه، نشانی از پاکیست، نوای آرامش الهی، بخششی از آسمان برای شستن سیاهی گناهان. هر قطرهاش، آینهای از وجود خداوند است. سوگل هنوز در ابتدای راه ایستاده؛ اما حتی در این آغاز، زخم خیانت را با تمام وجود حس میکند. آنچه نباید میدید، مقابل چشمانش جان میگیرد و لحظههایی تلخ و فراموشنشدنی را برایش رقم میزند. او، دختر سادهدلی که هنوز به معصومیت باور دارد، بهتدریج درمییابد برای ماندن در این دنیای پرفریب باید قوی بود. باید جنگید، باید ایستاد، و اجازه نداد تاریکی، راهی به قلب روشن و مهربانش بیابد.
خلاصه کتاب:
دستان سپهسالار، نوهای شریف و نیکنام از خانوادههای محترم، در محلههای دلانگیز و آرام به حرفهای آرایشگری است. مردم محل بهواسطهی خوشنامی و معتبر پدربزرگش، حاجکربلایی، او را «نوهحاجی» میخوانند. اما سرنوشت مسیری پرفراز و نشیب برای او رقم میزند. درگیر ماجرایی پیچیده و هیجان انگیز میشود که در آن، برای حفظ عشق و احساسش، آبروی خود را در کف میگذارد. نقطه شروع همه چیز، ازدواج غیرمنتظره است: ازدواج با جانا، دختری که خواهرزاده دشمن دیرین اوست. جانا که زخمی از گذشته دارد، دستان را مأمور انتقام میپندارد، گمان میبرد تا نقش محل را بازی کند. اما دستان، این جوانمرد دلپاک، تصمیم میگیرد این دختر باشد و بهای سنگینی، از آبرویش مایه میگذارد. آتش عشق او آنچنان گرم و سوزان است که میتوانی دل جانا را آب کند، اما آیا جانا میتواند باور کند که پشت این غرور، عشقی صادقانه نهفته است؟
خلاصه کتاب:
سنتی دیرینه، آغشته به خون و غرور، سالهاست در دل طایفهای بزرگ و پرنفوذ ادامه یافته؛ آیینی تاریک که بقای آن گاه به قیمت جان انسانها تمام شده است. این رسم شوم، همچون میراثی نفرینشده، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده… و اکنون تنها وارث آن، خدیو است. مردی قدرتمند، هوشمند و بیرحم، که خود قربانی همین سنتهاست. زخمی کهنه در دل دارد و سوگند خورده تا این چرخه را برای همیشه پایان دهد. اما چه میشود که خدیو پس از سالها، توبهاش را میشکند؟ و راز این آیین مرموز چیست که حتی مردی چون او را تا لبهی مرز جنون میکشاند؟
خلاصه کتاب:
این رمان درباره پسری به نام سیاوش است که با دوستش نیما رابرابطه صمیمی و دوستانه دارد. سیاوش عاشق دختر همسایهی نیما میشود ، و در همان حال ، نیمیشود، و در همان حال، نیما دل به سیما ، خواهر سیاوش، میبازد. در میان این ماجراها، دختری وارد داستان میشود که به ایدز مبتلا میشود است و هر کسی کههر کس به او نزدیک شود، به این بیماری مبتلا می شود. او داستان زندگیاش را تعریف میکند و واقعیتهایی تلخ را میسازد.
خلاصه کتاب:
بهراد، مردی زخم خورده از روزگار است؛ مردی که تنها به احترام سوگندی کهنه، شعلهای انتقام را در دل خود زنده نگه داشته و هر روز آن را شعلهورتر میکند. سرنوشت بیرحمانه او را تا لب پرتگاهی میکشاند. پرتگاهی که آنسویش جز تاریکی و نیستی نیست... اما بهراد نمیداند، این تاریکی، همان روشنایی دیروز زندگیاش است که حالا در غبار شب گم شده است...
خلاصه کتاب:
رمان شکلات تلخ، دومین جلد از مجموعه سیگار شکلاتی، اثری از نویسنده نامآشنای معاصر، هما پوراصفهانی است. در نخست، شخصیت اردلان فانی جلد کشته میشود، اما در جلد دوم خواننده با بازگشت غیرمنتظرهای که میشود؛ اردلان که در مأموریتی سری و خطرناک به یکی از باندهای مافیایی نفوذ کرده، ناچار هویت خود را پنهان نگه می دارد. با این، فریال راز او را کشف میکند و این اتفاق سرآغاز ماجراهای پرتنشتری میشود. جایی که اردلان، میلش، مجبور به قتل او میشود... این رمان در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات سخنان در ۸۶۴ صفحه منتشر شده و ویراستاری آن را خانم افسانه نظری بر عهده داشت.
خلاصه کتاب:
مردی که شهردار یک شهر است و حالا نمایندگی کندید مجلس شده است، پسری 29 ساله به نام باراد دارد. باراد، قهرمان قصهی ما، صاحب یک باشگاه بدنسازی است؛ پسری که زیاد «قیصر» است و غیرتش از زمین تا آسمان فریاد میکشد. وقتی دوستش دوستش تعارض میگیرد، باراد طاقت نمیآورد و در یک کوچه تنگ چاقو را در شکم متجاوز فرو میکند. درست همان لحظه، دختری شاهد این صحنه میشود؛ دختری وحشتناک که از ترس، دو روز از خانه بیرون نمیآید. اما در روز سوم، چاقویی در پهلوی خودش احساس میکند که به او میگوید: «سوار شو...» از همینجا یک عشق خاص و ناب متولد میشود. عشقی که داستان فضای پرالتهاب آغاز، طعم شیرین و دلنشینی دارد. آماده یک رمان پرهیجان و پرعشق باشید!
خلاصه کتاب:
این کتاب با الهام از بامداد خمار و به قلم مؤلفی نوشته شده که احساس میکرد روایت رحیم در داستان اصلی ناتمام مانده و محبوبه به تنهایی قضاوت شده است.
خلاصه کتاب:
سردار، مردی سیویک ساله، با زخمی کهنه در دل، به خانوادهی کامیاب نزدیک میشود. آهوی نوزده ساله، معصوم و پاکدل، بیخبر از کینههای پنهان، طعمهای نقشهای تاریک میشود. سردار و دوست فریبندهاش تلهای ناموسی برای نوهی حسینعلیخان کامیاب میگسترانند؛ مردی که به ناموسش سوگند خورده. اما آیا سردار بیرحم میتواند چشم بر معصومیت آهوی قصهای ما ببندد، یا قلبش پیش از انتقام، در عشق میافتد؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.