خلاصه کتاب:
در مورد دختریه به اسم اناهید یلدا... دختری مغرور… زیبا … اناهید عاشق... عاشق خانوادش… بعد مرگ خواهرش اناهید به کشور پدرش ایران بر میگرده تا انتقام خواهرشو بگیره... ولی به خاطر مشکلی که برای پسر عموش پیش میاد…مجبوره خودشو فدا کنه… مشکلی که زندگی اناهید رو دچار تغییر و تحول میکنه....
خلاصه کتاب:
بارت مددی، آخرین بازماندهی مافیا قاچاق که توانست از حصار پلیسها فرار کند و خدمتکار خنگش را هم بتواند از دست دشمنانش حفظ کند! حالا او به دنبال انتقام از کسانی است که موجبات از دست دادن قدرتش را فراهم کردهاند. اما غافل از نفوذیی که...
خلاصه کتاب:
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود دختری بود، چش عسلی، پیرهن پر... ولی این دخترک قصه ی ما، دل پر غصه ای داشت، زندگیش قشنگ نبود. میون باغ دلش، گل های رنگارنگ نبود. پدرش پدر نبود، سهمش از زندگی جز، روزای دربه در نبود، روزی از همین روزا، روزای خوب خدا، یکی اومد در خونشون رو زد، درو وا کرد و نگاهش به ته کوچه رسید. خود خوشبختی رو دید، گل حسرت تو دلش خشکید و خشکید …
خلاصه کتاب:
همه چیز از یه تصادف شروع میشه. یک طرف تسنیم، راننده ماشینه و طرف دیگه، مردی که حافظش رو از دست داده. مرد مرموزی که دو ماه توی کما بود، اما هیچکس سراغش نیومد. وقتی به هوش میاد، اسمش میشه سینا. به ناچار همخونهی تسنیم و خانوادش میشه تا از روی وسایلی که شب تصادف همراهش بوده، هویتش رو پیدا کنه. توی اولین قدم، پاش به یه مهمونی عجیب باز میشه که سینا رو وارد یه بازی خطرناک میکنه. یه بازی پر از قربانی، پر از خون بازی! تسنیم هم یکی از اون قربانیهاست،سینا میتونه نجاتش بده؟
خلاصه کتاب:
داستان ما راجع به یه دختره. دختری بنام آرام. دختر نوزده ساله تنها. دختری که پدرش روش شرط بندی میکنه. توسط پدرش به یه غریبه فروخته میشه. مادرش رو از دست داده و تنها خواهرش با همسرش از ایران رفته. دختر داستان ما شاید بیپناه و تنها باشه ولی زرنگتر از اون چیزیه که بذاره پدرش زندگیشو تباه کنه. پس دو راه بیشتر نداره. یکی اینکه به دست یه غریبه نامرد بیافته. یااینکه از زندگیش فرار کنه و پناه ببره به یه غریبه آشنا!!! کدوم راه رو انتخاب میکنه؟
خلاصه کتاب:
حکایت خانواده نسبتا مذهبی، دختری در دل این خانوادست که کار خطرناکش باعث شده پا در مسیر پرپیچ و خمی بزاره. داستان دو کاراکتر اصلی داره و در مقابل از پسری صحبت میشه که مربی یک باشگاهه و گذشتهی تلخی داشته. نسبت خونی این دو نقش اصلی با هم و پا گذاشتنشون در این راه پر خطر باعث میشه داستان جلو بره. در آخر هم ستاره ها راه و به شخصیت هامون نشون میدن. پسر متفاوت و شوخ و دختر لجباز و شیطونی که قراره تلخی هنوزم همونم و از ذهن ها پاک کنن ...
خلاصه کتاب:
همیشه بهش فکر میکردم... تنها ارزوم بود... که ای کاش منم پدر داشتم تا.. خودمو براش لوس کنم هر وقت دلم پره برم تو اغوششو براش دردو دل کنم. که روز پدر با ذوق برم بغلشو بگم روزت مبارک بابایی... همش حسرت!! ولی هیچوقت فکرشم نمیکردم همچین سرنوشتی پیش روم باشه... هیچ وقت... هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه روز تو جاده عشق قرار بگیرم.. این رمان سرنوشت دختریه که تو بچگی پدرشو از دست داده و تو اینده میفهمه که پدرش زندست ...
خلاصه کتاب:
روایتی از زندگی واقعی دو دختر.. دو دوست به نام های غزاله و عاطفه که ناخواسته و یا از روی سادگی وارد اقیانوس میشوند… اقیانوسی از جنس ترس.. از جنس مشکلات و سختی ها.. عاطفه در پی انتقام جویی میرود و غزاله ای که ناجی خود را همراه با ترس میابد… دو دوست که از شیطنت چیزی کم ندارند و آیا از این اقیانوس سالم بیرون میایند؟؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.