خلاصه کتاب:
پول برای من همهچیز نیست. من این کار را برای خودم انجام میدهم، برای هیجان، برای رهایی از روزمرگیهای خستهکننده. این کار برای من یک هدف است، یک رسالت انسانی. انجامش میدهم تا چهرهای واقعی آدمهایی مثل تو را پشت اسم و رانت هر کاری میکنند و از فرار میکنند، میکنند. این کار برایم یک مصرف شده، تنها چیزی که آرامم میکند، چهرهای فاصد امثال شماست. برای همین از هیچچیز نمیترسم، حتی اگر بهایش جانم باشد و در نهایت توسط یکی مثل تو از بین بروم باشد.
خلاصه کتاب:
از کنار یه هیولا به کنار یه قاتل افتادم... قاتلی که فقط با خشونت اشناست. وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو میشکنه یا تو رو... نیلوفر ابی یه رمان ۴ جلدیه، هر جلد راجب همون شخصیت هاست و ادامه جلد قبلیه و شخصیت ها عوض نمیشن. ابتدای رمان عوض شده. یه تغییراتی وسطاش داشته و پایانش که کلا عوض شده ...
خلاصه کتاب:
این داستان، سرگذشت دو انسان است که هر یک در جادهی پرپیچ و خم زندگی شکست خوردهاند، اما تقدیر آنها را در نقطهای مشترک به هم میرساند. سپیده، زنی که پس از از دست دادن نوزادش در تلخی و ناامیدی غرق شده است، زندگیاش را بیارزش میبیند و به فکر پایان دادن به آن است. در سوی دیگر، شادمهر، وارث بزرگی است که برای ادامهی نسل خود و دستیابی به میراث خانوادگیاش به زنی نیاز دارد که بتواند فرزندی برایش بیاورد. این دو، در لحظهای اتفاقی و در بحرانیترین نقطه زندگیشان به هم برخورد میکنند؛ درست وقتی که سپیده تصمیم به پایان دادن به زندگیاش گرفته، شادمهر وارد میشود و سرنوشت مسیر دیگری را برای هر دو رقم میزند...
خلاصه کتاب:
شیوا دختری زیبا و بازیگوش است که به چشم خلافکاری جذاب به نام شهرام میآید. اما شیوا مصمم است به هیچ قیمتی با او وارد رابطه نشود. همه چیز زمانی پیچیده میشود که مادر مجرد شیوا ازدواج میکند و آنها به خانه جدید شوهر مادرش نقل مکان میکنند. شیوا در کمال ناباوری متوجه میشود که شهرام، همان خلافکار سمج، پسر شوهر مادرش است. شهرام شبها به اتاق شیوا میآید و او را در موقعیتی قرار میدهد که شیوا را مجبور میکند با شرایط سختی روبهرو شود.
خلاصه کتاب:
صحرا دختری که زندگی تکراری خودش رو سپری میکنه، ناخواسته گیر اتفاقات عجیبی میافته. داستان از یه تاکسی شروع میشه، نه یه تاکسی معمولی، یه تاکسی مرگآور! رانندهش آقاست؟ نه. میشه گفت همهچیز از اونجایی شروع شد که رانندهی خانم ما مقابل یک مرد عجیب قرار میگیره، اما فقط اون نیست و تو خونهی صحرا هم اتفاق عجیبی میافته.
خلاصه کتاب:
دو فرد با تفاوت های بسیار، مردی قاتل بیرحمی که برای له کردن دیگران عنان از کف نمیدهد ولی برعکس سیرتش صورت زیبا و اغواگری دارد و اما دختری باهوش و نخبه تک دختر سردار بزرگی که نام و نشانش لرزه بر تیره کمر دشمنان انداخته اما جذبه اش روی دخترکش، این دو درمسیری روبه روی هم قرار میگیرند و به جای شلیک تیر هایشان در پیکره یکدیگر، بوسه جاودان عشق را برتن هم می گذارند.
خلاصه کتاب:
دلوین دختر 19 ساله ای که توی مهمونی با یک مافیای قوی دورگه ایتالیایی، ایرانی اشنا میشه به اسم دیاکو و دلوین توی یک اتفاق نشون میده که مرده اما نمرده و داره درسشو تموم کنه اما دیاکو میفهمه و....
خلاصه کتاب:
سوین خبرنگاری که برای مجلهش به اوکراین فرستاده میشه و اونجا باید با یه خواننده همخونه شه... کسی که در نقش خوانندهست ولی کسی از اون روی تاریکش که رئیس مافیاس خبری نداره...
خلاصه کتاب:
یکبار وقتی تو بی هوشی بهم دست زد دلم رو شکست، یکبار وقتی سر سفره عقد بود و بهم گفت چاره ای ندارم، باهام راه بیا.... اما من صبر نکردم برای بار سوم دلم رو بشکنه... من پناه بردم به دنیای تاریک تنها مردی که حرف هام رو باور داشت... مردی که خودش راز های سیاه زیادی داشت... هومن...
خلاصه کتاب:
عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ... هیرمان پسر خونسرد و جدی، یه پسر بلوچ که دل میبره از إلای.... إلای دختر مظلوم اما سر زبون داری که برخلاف مخالفت خانواده ها مالکیت هیرمان و قبول میکنه و باهاش به بلوچستان میره و اونجا میفهمه که...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.