رمان دونی
دانلود رمان جدید رایگان
رمان دونی
رمان دالان آتش

رمان دالان آتش اثر آیلار لینک مستقیم دانلود فایل PDF – ویرایش جدید + سازگار با همه گوشی ها

گاهی تنها یک نام، تصویری کهنه، یا نغمه‌ای آشنا، کافی‌ست تا روانت را ببرد به ناشناخته‌ترین گوشه‌های خاطره‌ات؛ آنجا که سال‌هاست سکوت کرده‌اند. خاطراتی محو اما زنده، که بی‌هیاهو در تاریکی ذهن مانده‌اند و بیدار شدنشان فقط به تلنگری کوچک وابسته است؛ تلنگری که گاهی اشک به همراه می‌آورد، گاهی لبخند… و چه لحظه‌هایی‌اند آن لحظه‌هایی که گذشته، بی‌خبر به سراغت می‌آید.

تکه ای از رمان دالان آتش

احساس میکردم بهترین آدم زندگیم منو از دره بادستاش محکم پرت کرده. از چشم افتادن بنظرم آخرین مرحله است. این آخرین مرحله با دلخور بودن یا ناراحتی فرق داره، این مرحله ناامید شدن از طرف مقابله، مرحله ی رها کردن… به دستایی خیره شده بودم که تاول زده بودنو میسوختن ولی این درد با دردی که تو قلبم ریشه زده بود خیلی فرق میکرد. درد قلبم داشت منو از پا در می اورد. این سری قرار نبود با احساساتم عمل کنم. بعد از این که بهروزو نابود کردم میرم. برای همیشع.. تاابد.. جایی که دست هیچکس بهم نرسه! برای همیشه قید عشقمو احساساتمو میزنم قید همه چیزمو. همه چیز من کی بود! سورنا بود. من مطمعن شده بودم حتی ذره ای حسی که من دارمو از اول نداشته. من کم اورده بودم از تلاش کردن از جنگیدن برای کسی که منو نمییبینه!

من از این که این مردو عوض کنم خستع شده بودم. این مرد هیچ وقت قرار نبود عوض شه و من فقط بی خود امیدوار بودم. من ُپرم از تو، از تویی که نباید بهت فکر کنم، از تویی که مجبورم رهات کنم. از تویی که یک سکوت بیرحمی و مثل غریبه ها از کنارم رد میشی. من ُپرم از تو، از تویی که نیستی. قطره اشکمو با دستم پس زدم که باباز شدن در چشمامو بستم. باصدای نازکی چشمامو با تعجب باز کردم. _ خانم اجازه هست بیام داخل! بادیدن یه دختر جوونی که چهره بانمکی داشت وجسه ریزی داشت ابروهام رفت بالاو سری تکون دادم. _من مریم هستم اقا دستور دادن مراقب شما باشم. پوزخندی زدمو گفتم: به اون رئیست بگو نمیخواد دایه عزیزتر ازمادر باشه. بگو من به تو اصلا نیازی ندارموو خودم میتونم از پس خودم بر بیام. _ اما خانم خواهش میکنم لجبازیو بزارید کنار بخدا اگه این سینیو خالی نبینن خیلی عصبی میشن.

من باید خیلی حواسم به تغذیه شما باشه. با لحن مضلوم تری گفت: و خوب این برای من بد میشه اگه شما این سوپو میل نکنید. مسخره خندیدمو گفتم: حتی به توام زور میگه ببین چیکار کرده، چه کارایی از دستش بر میاد که همه رو ترسونده. قاتله عوضی.. لعنت بهش. باتعجب نگاهم کرد انگار انتضار این حجم از خشونتو ازم نداشت. از یه طرفیم احساس ضعف شدیدی داشتم. سر همین ضعف سردرد عجیبی داشتم. نفس عمیقی کشیدمو گفتم: درو ببند بیا داخل. نمیخوام بخاطر من به تو کوچیک ترین چیزی بگه. میشناسمش تلافیه کار منو عوضشو از تو در میاد! لبخند کوچیکی زدو گفت: رنگو روتون پریده، اقا گفتن خودشون پانسمانتون میکنه. عصبی غریدم: پانسمان کردنشم بخوره تو سرش. مسئول این اتفاق خوده عوضیشعه. بگو نمیخوام واسه زخمی مرحم شی که لیاقتشو نداری.

عصبی داد زدم نمیخوام. انقدر از دست سورنا کلافه و عصبی و دلخور بودم که تااسمش میومد نمیتونستم کنترلی رو کارم کنم و به کل بهم میریختم. با ترس سینیو گذاشت روبه روم. _ اروم باشید خانم. نفس عمیقی کشیدم و خیره شدم به سوپی که اشتهامو داشت باز میکرد. بویی که تواتاق پیچیده بود منو وسوسه میکرد تا بخورم. بامکث کوتاهی اروم شروع کردم به خوردن سوپ. اونقدری خوش مزه بود که دوست داشتم تموم نشه. مریم شروع کرد به کمک کردن من که راحت تر باشم. انقدربالذت غرق شده بودم توغذا که با صدای مریم توجهم سمتش جلب شد. _خانم میخواین دوباره براتون بیارم؟ اگه سیر نشدید؟! سرمو به نشونه نه تکون دادمو گفتم: نه عزیزم خیلی خوشمزه بود. واقعا میگم دستت درد نکنه. _ خواهش میکنم نوش جونتون. به چیزیکه میخواستم شک داشتم من از وقتی یادمه از هیچکس نخواستم کوچیکترین کمکی تو مسائل شخصیم کنه.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
گاهی تنها یک نام، تصویری کهنه، یا نغمه‌ای آشنا، کافی‌ست تا روانت را ببرد به ناشناخته‌ترین گوشه‌های خاطره‌ات؛ آنجا که سال‌هاست سکوت کرده‌اند. خاطراتی محو اما زنده، که بی‌هیاهو در تاریکی ذهن مانده‌اند و بیدار شدنشان فقط به تلنگری کوچک وابسته است؛ تلنگری که گاهی اشک به همراه می‌آورد، گاهی لبخند... و چه لحظه‌هایی‌اند آن لحظه‌هایی که گذشته، بی‌خبر به سراغت می‌آید.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دالان آتش
  • ژانر
    عاشقانه، خون بسی
  • نویسنده
    آیلار
  • ویراستار
    رماندونی
  • صفحات
    1170
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,019 بازدید
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان دونی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.